All About English

Ask And You Shall Recieve

All About English

Ask And You Shall Recieve

Otherssss

Meeting with the former president

Discrimination for sake of disabilities spoils humans innate generosity

On Sunday morning, managers and some disabled members of Hemayat Sabze Parsian held a meeting with Ayatollah Akbar Hashemi Rafsanjani the Chairman of the Expediency Council of Iran. In this meeting the manager and members of the establishment introduced and reported their recent activities to him. After hearing the disabled people speeches he said: Discrimination for seek of disabilities spoils humans' innate generosity…read more

 

                                                                           see more 

 

---------------------------------------------------------------------------------------------- 

موضوع: مطالب شخصی پنجشنبه هفتم تیر 1386

زیباترین شعر زندگی

نوشته شده توسط: دکتر علیرضا رحیمی بروجردی

سایر نوشته های ایشان در: سایت قطعات ادبی

آیا تاکنون اندیشیده‏ای که چگونه و چقدر زندگی کرده‏ای؟ 

                                              *      

آیا تا کنون صدای آهنگ روح‏نواز قلبت را با گوش جان شنیده‏ای و از پنجره‏اش، عشق‏بازی پروانه را با پرچم‏ گل ِکاشی سقاخانة آرزوها دیده‏ای که چگونه موسیقی قلبت را در گلبرگ‏هایش نقاشی می‏کند؟

**

آیا با دلت گه‏گاه خلوت کرده‏ای و رازهای نهفتة سینه‏ات را در گوشش زمزمه کرده‏ و بر چهره‏اش قطره‏ای از بلورین اشک چشمت را ریخته‏ای و اجازه داده‏ای که گرمی وجودت را بچشد تا بتوانی آن‏را را با همسایه تقسیم کنی؟

**

آیا صدای باطن خود را با قلبت درمیان گذاشته‏ و از او راه صواب را جویا شده‏ای و در امتداد سایة خیال، بیداری را از او پرسیده‏ای و از پشت الفاظ دفتر شعرت، در آئینه‏اش خیره شده‏ای تا معرفت و آگاهی را دریابی؟

**

آیا تاکنون طپش قلبت را با ضربان نبض پرنده‏ای در سحرگاهان پیوند زده‏ای تا راز خلقت را از زاویة چشمان او نظاره‏گر باشی و جیک‏جیک گنجشک‏های درخت همیشه سبز دلت را بر پهنای افکارت ریخته‏ای تا سرزندگی و سرور و نشاط و پرواز به سرزمین معرفت و کرامت، بر وجودت مستولی شود؟

**

آیا بر پوست خود خیره شده‏ای و مویرگ‏هایی که هرکدام مسیری را نشانه گرفته‏اند تا پاکی و طراوت و شادابی جسمت را ارزانی کنند، دنبال کرده‏ای و باور داشته‏ای که در سرزمین ناپاکی و اندوه و سستی، گل سرخ نمی‏توان رویاند؟

**

آیا رنگ خون خود را دیده‏ای و فکر کرده‏ای که با رنگ خون بقیه چه تفاوتی دارد و هرگز تأمل نموده‏ای که رنگ آبرو که لعاب دل است، از رنگ خون مقدس‏تر است و اگر آبروی کسی ریخته شود، عرش الهی می‏لرزد، چراکه رگ‏ها تشنة خون‏اند و اگر ریخته شود، دوباره خون می‏سازند، اما آبروی رفته را کجا می‏توان برگرداند و لعاب دل شکسته را چگونه بند انداخت؟

**

آیا به موسیقی حرکت موهای سرت در نسیم صبحگاهی یا حتی در طوفان زندگی گوش داده‏ای و از شنیدن نوای دل‏انگیزش آرامش یافته‏ای و از جویباری که از پای شمشادهای سرت، انسانیت و معرفت و دانش را عبور می‏دهند، قطره‏ای چیده‏ای و حرمت رشد و بلوغ فکری را هرگز پاس داشته‏ای؟

**

آیا کلبة حصیری اندام خود را بو کرده‏ای و عطرش را سخاوت‏مندانه هر روز بر دیگران پاچیده‏ای و اشراق ذهنت را در سایة آفتاب بر فکرهای منتظر ریخته‏ای و حنجرة جوی عشق و دوست‏داشتن را، از رایحة ادراک و خواستن پر نموده‏ای و بر سرشاخه‏های سقف کلبة حصیری‏ات آویزان کرده‏ای تا در زمستان فصل عمرت، بی‏بهره نمانی؟

**

آیا آب دهان خود را مزه کرده‏ای و طعم بهشتی آن‏را با نزدیک‏ترین و عزیزترین کسی که با تمامی وجود دوستش داشته‏ای، قسمت کرده‏ای و قطرات باران قلبت را در قاب خالی دیوار همسایه ریخته‏ای تا جوانه‏های سبز در آن بروید و کوزة خالی قاب عکس، پر از طراوت و زندگی شود؟

**

آیا آواز احساست را برای گل‏های اطاق تنهائی‏ات خوانده‏ای تا فضای خانة دلت را فرحبخش و شاداب کرده و زندگی‏ات بوی گل بگیرد و مشک وجودت را از آب مشاء که از سرچشمة ایثار و وفا و موهبت‏های گمنام گرفته می‏شود، پر و با آن تمامی گلدان‏های باغچة اطاق همسایه‏ات را سیراب و لحظات بودن را تا آخرین امتداد، با او تقسیم کرده‏ای؟

**

آیا نور دیدگانت را چراغ راه مستمندان خواب‏آلودة خرابة دل مهتاب در افق آفتاب کرده‏ای تا گرد خواب و خیال از صورتشان بیفشانند و از جادة رؤیا به دشت بیداری قدم نهند و از سرشاخه‏های اساطیری، برگ آگاهی و حضور چیده‏ای و میان رهروان جادة انتظار قسمت کرده‏ای؟

**

آیا صدای اعتراضت را از مرز خاموشی دهان، به گلوی نور فریاد زده‏ای و تالاب تاریکی را در گردونة خورشید شستشو داده‏ای تا سمفونی اعجاب‏انگیز آزادی‏خواهی‏، گوش فلک را نوازش دهد و قلب شقایق را به نور زندگی روشن کند و فک اسارت را با رایحة دلنشین آزادی ببند تا زندگی، تمرینی برای آزادگی باشد و بندگی، تنها برای عشق باشد و بس؟

**

آیا زیباترین شعر زندگیت را با نوای پرنده‏های دشت لاله‏های واژگون و شقایق‏های وحشی، شبنم مهتاب، حضور دل عاشق منتظر، عشوة نیلوفر تالاب مرغان مهاجر، بوی بیابان‏های بی‏کس و تنها، عطر پیالة می‏فروش مهر و محبت،  و عطش کلام طفلی گنگ سروده‏ای؟

**

آیا به‏راستی چگونه و چقدر زندگی کرده‏ای؟ 

----------------------------------------------------------------------------------------------------- 

*********** 

 

 

 

 

 

                    

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد