مصاحبه گرم و صمیمی با پژمان بازغی
ما ایرانیها، مردمانی بااستعداد اما کمی بیانگیزه هستیم یعنی در واقع در طول 200 سال اخیر، انگیزه تعالیخواهی و میل به پیشرفت از ما گرفته شده است. پیروزی انقلاب اسلامی انگیزه مجددی را در ایرانیها به وجود آورد تا هویت اسلامی و ایرانیشان را به منصه ظهور برسانند. استعداد ایرانی و هوش شرقی مردمان سرزمین کهن ایران و بهرهمندی از تمدن دیرین پارسی سرمایه عظیم مردمی است که میخواهند و تلاش میکنند تا در جهان امروز در مسیر رشد و توسعه گام بردارند.البته یک ذهنیت غلط سعی میکند اینطور وانمود کند که ایران بدون تلاش، کار و جبران عقبماندگی گذشته هم سرور جهانیان است. حال آنکه نابرده رنج، گنجی میسر نیست و اصولا برای برطرف نمودن خسران ضعف ساختاری حکومتهای پیشین ایران، باید بیشتر از حالت معمول برای آبادانی ایران، نوآوری نمود. در واقع چنان که ناامیدی و یأس از آینده، دشمن شکوفایی ایرانی است؛ غرور و خودبزرگبینی نیز آفت تعالی و رشد جامعه ایرانی است.
تفاوتهای فردی بین انسانها موجب میشود تا دنیای هر کدام از ما، از یکدیگر متمایز باشد. دنیای ذهنی ما نشاندهنده برداشتمان از جهان، آینده و زندگی ماست. اگر هر کدام از ما نتوانیم در ذهنمان آیندهای همراه با شکوفایی و رشد را داشته باشیم، به هیچوجه نمیتوانیم در عمل نیز پیشرفت و توسعه فردی و اجتماعی را تجربه کنیم.نوآوری و شکوفایی فردی مقدمهای بر نوآوری و شکوفایی اجتماعی است. از همین رو توجه به خلاقیت فردی و کسب یک تفکر خلاق، بسیار حائز اهمیت است. فکر کردن درباره نحوه تفکر و به اینکه چه چیزهایی مهم هستند و باید درباره آنها اندیشید و اصولاراه درست اندیشیدن چیست؟ مولفههایی هستند که میتوانند به هر کدام از ما برای روش درست اندیشیدن یاری رسانند.
نکته دیگر اینکه برای رسیدن به نوآوری، نیازمند انگیزهای قوی هستیم. یک کارمند در طول 20 سال فعالیت خود اگر میل و علاقه به پیشرفت را در خود ایجاد نکند به هیچوجه نخواهد توانست در مسیر رشد گام بردارد.ایرانیان در طول سه دهه اخیر نشان دادهاند انگیزه لازم برای تغییر را کسب کردهاند. مهندسی مجدد در نوع نگاه به جهان، توجه به هویت اسلامی و ایرانی و حرکت به سمت استقلالطلبی در همه ارکان زندگی ایرانیان رسوخ کرده است و شاید به همین دلیل باشد که نوآوریهای بسیاری را در زمینههای مختلف شاهد هستیم، نوآوریهایی که دوست و دشمن را به تعظیم وادار کرده است.اما به هر حال علیرغم همه توفیقهای علمی صورت پذیرفته، هنوز آن طور که باید، میل به خودنوآوری و خودشکوفایی در بسیاری از ایرانیها نهادینه نشده است.از سوی دیگر، نوآوری در تمامی عرصههای زندگی یک فرد میتواند به چشم بخورد، حال این نوآوری میتواند در زندگی کاری، زندگی ورزشی، زندگی تحصیلی و حتی یک زندگی «سینمایی»! برای فرد شکل بگیرد، درست مثل پژمان بازغی که توانسته با نوآوری همراه با دانش و آگاهی به موفقیت برسد و یکی از بازیگران مرد برتر سینمای ایران نام بگیرد، او سالها پیش هدفش بازیگر شدن بود با اینکه در رشته مهندسی معدن در شهر لاهیجان قبول شده و در یک فیلم سینمایی در رشت به ایفای نقش پرداخته بود، اما تصمیم گرفت به پایتخت بیاید و در کنار بازیگری به شکل حرفهای، دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه امیرکبیر شود. به طور حتم او در آن سالها، معنای نوآوری و شکوفایی استعدادهای خود را درک کرد و با یک تصمیمگیری درست به آنچه میخواست رسید، همچنین او در یک خانواده نظامی بزرگ شد و با نظم و دیسیپلین کاملا آشنا بود، دوران کودکی و نوجوانیاش را کاملا به یاد داشت که پدر، هشت سال روی آبهای خلیجفارس به عنوان عضوی از نیروی دریایی از کشور محافظت کرد و تمامی این مسائل باعث شد تا پژمان در زندگی هدفش را بشناسد و به سوی آن حرکت کند.
او برای ما از موفقیت در زندگیاش گفت و به نکات خوبی در گفتههایش اشاره کرد، او همواره اعتقاد دارد که موفقیتش در زندگی را مدیون نوآوری میداند.
اصلیت، لاهیجانی
در نوزدهم مردادماه سال 1353، در یک خانواده 5 نفره در تهران به دنیا آمد، میگوید: «اصل و ریشه خانوادگیام به شمال ایران، گیلان و شهر سرسبز لاهیجان بر میگردد.»دوران کودکی او در شهرهای مختلفی طی شد «پس از تولدم، چهار سال را در تهران و در منازل سازمانی نیروی دریایی گذراندیم چرا که پدرم در نیروی دریایی خدمت میکرد، همزمان با پیروزی انقلاب و زمانی که من چهار سال بیشتر نداشتم، پدرم به رشت میرود و ما هم با او میرویم، جنگ که آغاز شد به بوشهر رفتیم چرا که پدرم برای محافظت از مرزهای آبی ایران و خلیجفارس به جنوب اعزام شد، جنگ که تمام شد ما برای زندگی این بار تهران را انتخاب کردیم اما دو سال آخر دبیرستان را دوباره در رشت گذراندم، سال 71 که دیپلم گرفتم در رشته مهندسی معدن در شهر لاهیجان قبول شدم اما پس از مدتی از آنجا که علاقهای به این رشته نداشتم و همزمان شده بود با بازی من در سینما، به تهران کوچ کردم و دوباره برای کنکور خواندم تا سرانجام در رشته مهندسی صنایع امیرکبیر پذیرفته شدم.»
سه برادریم
ما سه برادریم، من پسر دوم خانواده هستم، پیام برادر بزرگتر و پرهام برادر کوچکتر؛ پیام هم به زودی مثل من پدر خواهد شد، جالب اینکه هر سه ما در دانشگاه امیرکبیر درس خواندیم. پیام در رشته مهندسی شیمی، صنایع غذایی خواند و پرهام در دانشگاه امیرکبیر، مهندسی صنایع خوانده است.
ضمن اینکه او هم علاقه زیادی به سینما دارد و تاکنون در دو فیلم پسران مهتاب و شب برهنه سعید سهیلی بازی کرده است.
به شمال بر میگردم
پدربزرگم در رشت زندگی میکند، بستگان نزدیکم هم آنجا زندگی میکنند، هر وقت که به آنجا میروم، دوران کودکی و نوجوانیام برایم دوباره تداعی میشود، راستش را بخواهید، اگر زنده ماندم و عمری از من سپری شد، در آیندهای نه چندان دور شاید شمال را برای زندگی بازنشستگی انتخاب کنم، جادههای جنگلی لاهیجان، رشت، فومن و ماسوله، به خصوص در هوای بارانی لذت ویژهای دارد، هیچ جای دنیا، آنجا نمیشود، رفتید اونجا یا نه؟
نفس من
همسرم «مستانه مهاجر» از تدوینگرهای سینمای ایران است که اصولا تدوینگر فیلمهای مستند است اما در عرصه سینما، فیلمهای بمانی داریوش مهرجویی، سفر قندهار، آتشبس تهمینه میلانی، زنها فرشتهاند، کلاغ پر، کنعان که الان در حال اکران است، خواستگار محترم و مهمان و چند فیلم دیگر را که حضور ذهن ندارم، تدوینگری کرده اما میدانم پرونده کاریاش از من شلوغتر است. آخرین کارش هم «وصل مستان» است که قرار است از شبکه اول پخش شود. من و او سه سال پیش در یک فضای سینمایی با یکدیگر آشنا شدیم و این آشنایی منجر به ازدواج شد. حاصل این ازدواج هم یک دختر کوچک به نام «نفس» است که سه ماه و نیمش است.
تبلیغات
جزو اولین بازیگران سینما بودم که به کارهای تبلیغاتی رو آوردم، حضور در تبلیغات چای، یک شرکت تولیدی پوشاک و همچنین یک شرکت تولیدی پرقو که البته مصادف شد با ممنوعیت تبلیغ از سوی وزارت ارشاد که بازیگران سینما نمیتوانند دیگر در تبلیغات بیلبوردی شرکت کنند.
دخترم
دخترم آزاد است هر رشتهای را که دوست دارد انتخاب کند، منتهی در کمال دانش و آگاهی، دلم میخواهد دخترم دنیا دیده شود و با کشورهای مختلف جهان آشنا شود، اگر دوست داشت در سینما باشد، من مخالفت نمیکنم.
تیم ملی عشق منه
پژمان بازغی یک ورزشکار همه فن حریف است، خیلی کم بسکتبال بازی کرده، فوتبال و والیبال را به صورت حرفهای ادامه داد و مدتی هم اتومبیلرانی... «ورزش جایگاه مهمی در زندگی افراد دارد، عشق من به ورزش، بیشتر بر میگردد به تماشای مسابقه فوتبال، همان طور که میدانید عضو تیمهای والیبال و فوتبال هنرمندان هستم، چندی پیش هم که در حین مسابقات رالی، دندهام شکست، دیگر نتوانستم در اتومبیلرانی شرکت کنم. معمولا برای دیدن بازیهای ملی به ورزشگاه آزادی میروم و این عشق تا آنجا بود که در کوران رقابتهای جامجهانی 2006 آلمان، همراه تیم ملی فوتبال دو هفته در فرانکفورت آلمان بودم. تیم ملی فوتبال ایران عشق منه! با فوتبالیستهای زیادی هم دوستم، مثل عابدزاده، دایی، جمشیدی، کریمی و... اگر به یاد داشته باشید برای افتتاح رستوران عابدزاده هم رفته بودم.» پژمان میگوید: «ای کاش مسئولین آموزش و پرورش به ورزش مدارس بیشتر رسیدگی کنند.» اما شروع ورزش: «در مدرسه با فوتبال و والیبال ورزش را آغاز کردم و البته کمی هم بسکتبال...»
با دریا آشنا بودم
اگر به یاد داشته باشید، در سریالی به نام «دریاییها» بازی کردم، زمانی که چند سال پیش آن مجموعه به من پیشنهاد شد، سریعا آن را پذیرفتم، چرا که خاطرات زیبایی برایم تداعی شد، تا جایی که یادم است، پدرم همیشه با لباس سفید دریایی به خانه میآمد، به خصوص هشت سال جنگ که در نیروی دریایی بوشهر بود، اجازه بدهید از پدرم بیشتر بگویم، من در یک خانواده نظامی بزرگ شدم و به همین خاطر فرد بسیار منظمی هستم و زندگیام روی روال است، بچههایی که در یک خانواده نظامی بزرگ شدند، میدانند که من چه میگویم و این پدر بود که مرا با نظم و ترتیب آشنا کرد، مجموعه دریاییها، نوستالوژی زمان کودکیام را برایم بازسازی کرده بود.»
پرسپولیسیام
من و کامبیز دیرباز، از طرفداران پـرسپولیس هستیــم، داریوش مصطفوی مدیرعامل باشگاه هم لطف کرد و ما را جزو اعضای افتخاری باشگاه پرسپولیس کرده، پیراهن شماره 53 پرسپولیس را به من و شماره 54 را به کامبیز دیرباز اهدا کرد، چند روز پیش طی مراسمی در باشگاه پرسپولیس این اتفاق افتاد.
از اعتراف تا دوئل و سرانجام ریسمان باز
من فعالیت هنری خود را در سینمای جوان مرکز گیلان، آغاز کردم، جا دارد از فرهاد مهرانفر رئیس انجمن سینمای جوان گیلان یاد کنم که هنوز هم این سمت را دارد، یک فضای خوب و صمیمی بود، در رشت در اولین فیلم بلند «مجید زیمخواه» که بچه رشت بود، بازی کردم، پس از اینکه به تهران آمدم، مدت دو سال سر پروژه «آژانس دوستی» بودم و از همان جا فعالیتم به شکل حرفهای آغاز شد، پس از آن در فیلم «جوانی» بازی کردم، در «بلوغ» جعفریجوزانی ایفای نقش کردم اما فکر میکنم با بازی در مجموعه مناسبتی ماه رمضان به نام گمگشته به کارگردانی «رامبد جوان»، جا پای خودم را باز کردم. سپس دریایی و پس از آن «دختری در قفس» را بازی کردم. تا اینکه به پروژه سنیمایی احمدرضا درویش، «دوئل» پیوستم، به نظر خودم اوج بازی من در سینما به آن فیلم برمیگردد تا جایی که برای دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فجر هم کاندیدا شدم. همان طور که به یاد دارید، دوئل سر و صدای زیادی به راه انداخت، بازی در نقش «زینال» با آن گریم سنگین و با آن درام جنگی زیبا، هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیرود، پس از دوئل هم در چند فیلم دیگر ایفای نقش کردم که مهمترین آن، بازی در فیلم مسعود کیمیایی با نام «سربازهای جمعه» بود البته از نقشم در «کافه ستاره» هم نباید به راحتی بگذرم...
مربی فوتبال
عبدا... مهاجر برادر همسر پژمان بازغی، در این گفتگو همراه اوست، او مربی درجه یک فوتبال بینالمللی است، پژمان او را اینگونه برایمان معرفی میکند: «مهاجر از مربیان درجه یک فوتبال سوئد است، نزدیک 20 سال است که در آنجا زندگی میکند و پنج تن از ملیپوشان حال حاضر تیم ملی سوئد از شاگردان او در تیمهای پایهای بودند. عشق به ایران باعث شد تا او دوباره به کشور بازگردد و حال درصدد این است که در ایران بماند و تجربیات خود را در اختیار تیمهای ایرانی بگذارد، مدرک A فوتبال یوفا را دارد و سال 2004، مدال استعدادیابی کشور سوئد را دریافت کرد، دورههای زیادی را گذرانده و از طرف باشگاه معروف گوتنبرگ سوئد این اختیار را دارد که در ایران آکادمی فوتبال تاسیس کند، او میتواند آخرین متدهای روز فوتبال اروپا را در ایران تدریس کند و همچنین میتواند فوتبالیستهای خوب ایرانی را به باشگاههای خوب اروپایی معرفی کند و اگر این اتفاق بیفتد، به طور حتم در ایران زندگی میکند»، گفتنی است عبدا... مهاجر از بازیکنان سابق تیم تهرانجوان است که به علت آسیبدیدگی فوتبال را خیلی زود کنار گذاشت.
ندای هورمزد
نزدیک چهار سال است که یک انجمن خیریه را راهاندازی کردیم و به زودی خیریه «ندای هورمزد» را به ثبت میرسانیم تا فعالیتهایمان را به شکل رسمی آغاز کنیم که یکی از دوستانم به نام آقای امیری این کار را انجام میدهد. من فکر میکنم، یکسری از اعتباراتی که مردم به ما دادند را باید ما صرف اینگونه کارها کنیم البته بدون چشم داشت مالی و اگر همین حضور ما باعث شود که نیمنگاهی به اینگونه انجمنها شود، برای ما رضایتبخش است. از دیگر اعضای این انجمن میتوانم به ستاره و لاله اسکندری، آرام جعفری، یکتا ناصر، حمیدرضا پگاه و... اشاره کنم. البته من عضو هیات موسس این انجمن هستم. به محض اینکه این موسسه ثبت شد، از طریق خانواده سبز، به مردم اطلاعرسانی میکنیم.
هیچ وقت یادم نمیرود
نمیخواهم کلیشهای بگویم اما مردم محبت زیادی نسبت به اهالی هنر و ورزشکاران دارند و حق دارند که از این طیف جامعه، توقع داشته باشند و وظیفه ما هم این است که فیلمهای خوبی بازی کنیم و همچنین در ورزش برایشان افتخار کسب کنیم اما یک خاطره بسیار خوب دارم که هیچ وقت از یادم نمیرود، یک روز که داشتم ایمیلهایم را پاسخ میگفتم، دخترخانمی 17 ساله برایم ایمیل زده بود و از بازی من در دوئل تقدیر کرده بود، او برایم نوشت که ما از نسلی هستیم که جنگ را ندیدیم و نتوانستیم با آرمانهای جنگ آشنا شویم. من وقتی این فیلم را دیدم یک دل سیر گریه کردم. احساس کردم که ما چه وظیفه مهمی ایفا کردیم تا نسلی را که این ایثار و اعتقادات را به درستی درک نکرده بود، با آن آشنا کردیم.
سرزمین مادری
برای افتتاح فیلم «دوئل» به افغانستان و انگلیس رفتم، در زمان جامجهانی به آلمان رفتم و مابقی سفرها به کشورهای دیگر هم تفریحی بود. هیچ جا سرزمین مادری نمیشود، الان در خود ایرانم و برای کار تهران را دوست دارم اما همان طور که گفتم در زمان بازنشستگی دوست دارم یک آلونک در شمال داشته باشم و آنجا زندگی کنم.
از لابهلای حرفها
من هم فیلم میبینم، اخیرا فیلمی ساخته کشور چک را دیدم، جدیدا علاقه وافری به سینمای کرهجنوبی پیدا کردم چرا که از یک فضای ساده برخوردار است.
فیلمهای هالیوودی مثل سابق برای من جذابیتی ندارد چون مثل بازیهای پلیاستیشن شده است. من بیشتر سینمای ساده و روایتگر را دوست دارم که ارتباط خوبی با بیننده برقرار کند.
از سبک بازیگران دهه هفتاد آمریکا خوشم میآید.
شالوده سنیمای ایران، هیچگاه بر مبنای اقتصاد نبود، امثال نیکول کیدمن، به ازای هر یک دلار دستمزدش 1/1 دلار را برمیگرداند، یعنی فیلم در گیشه خوب میفروشد و یا برادپیت و تام کروز در ازای هر یک دلار دستمزد، 7/8 دلار برمیگردانند معنای سوپراستار در سینما این است، که ما متاسفانه در کشورمان سوپراستاری به این معنا نداریم. ضمن اینکه سینما اختراع غرب است، در واقع اگر بخواهیم الگویی اقتصادی بگیریم، باید حداقل از لحاظ فنی هم که شده از آنها الهام بگیریم، ما هنوز یک استودیوی خصوصی کامل و حرفهای با امکانات بالا نداریم. ما تنها یک شهرک سینمایی که توسط زندهیاد حاتمی بنا شده، داریم، در واقع امکانات ما کم است و این مشکلات باید حل شوند.
مهران مدیری، کار بلد است، به همین خاطر در مجموعه طنز «مرد هزار چهره» ظاهر شدم، بلکه مهران مدیری از ابتدا میداند که از فیلمنامه چه میخواهد، از آنجا که مهران را خیلی دوست دارم، رفتم و برایش بازی کردم.
«ریسمان باز» متاسفانه مورد بیمهری قرار گرفت، نمیدانم چرا مردم، از آن استقبال نکردند، شاید یک دلیلش زمان اکران آن بود، به هر حال فیلمی بود که پس از 15 سال توانست به عنوان یک فیلم ایرانی در جشنوارههای لندن و هامبورگ شرکت کند و قرار است در جشنواره شیکاگو هم شرکت کند.
وقتی میبینیم فیلم در حال اکران، سریعا CD میشود، مردم دیگر از سینما استقبال نمیکنند چرا که فرد با خرید یک CD، به همراه خانوادهاش فیلم را میبیند که البته از لحاظ اقتصادی هم برای آنان صرف دارد. این یکی از معضلات سینمای ایران است، ای کاش محدودیتی اجرا میشد تا فیلمها اینچنین دست به دست نشوند و به اقتصاد سینما آسیبی وارد نشود.
اولین فیلمی که قرار است از من به زودی اکران شود، «خواب لیلا» نام دارد که در ژانر سینمای وحشت است. کاری از مهرداد میرفلاح که فکر میکنم استقبال خوبی از آن شود، در آن فیلم با فاطمه معتمدآریا و پرویز پورحسینی همبازی هستم، سریال بعدی من هم «فاکتور 8» است.
کار دوم باز هم سینمایی!
قرار است به همراه همسرم، یک دفتر سینمایی تاسیس کنیم که در آن کارهای تدوین، تصویربرداری، تولید، کارگردانی و... انجام دهیم، که اگر این اتفاق بیفتد، کار دوممان هم میشود سینما...