Page 74:
Strengths and weaknesses: نقاط ضعف و قدرت
Define: تعریف کردن
Intelligence: هوش
Debate: بحث کردن
Preferential treatment: به چیزی اولویت دادن، چیزی رو در اولویت قرار دادن، طوری رفتار کردن که نشون میده آدم به چیزی بیش از چیزهای دیگه توجه می کنه
The gifted: افرادی مستعد، با استعداد
Self-assessment: خودآزمایی
Determine: تعیین کردن، معلوم کردن، مشخص کردن
Areas of intelligence: محدوده های هوش
According to: برطبق
Theory: تئوری
Multiple intelligences: هوش های چندگانه
Developed by: که انجام شده توسط
Harvard: دانشگاه هاروارد آمریکا
Psychologist: روانشناس
Rather than: بجای
High-level abilities: توانایی ها/مهارت های سطح بالا /// Low-level abilities: توانایی های سطح پایین
Rate: رتبه بندی کنید، نمره بدید
Own: مال خودت
On a scale of 1 to 5: روی مقیاس 1 تا 5
With 1 being ‘very low’: که عدد 1 نشانگر خیلی پایین هست
And 5 being ‘very high’: و 5 نشانگر خیلی بالاست
Visual: بصری
Spatial: فضایی
Chart / diagram: نمودار
Mathematical: ریاضی، وابسته به ریاضیات
Calculating numbers: محاسبه ی اعداد
Calculate: محاسبه کردن
Analyzing statistics: تحلیل آمارها
Analyze: تحلیل کردن/آنالیز کردن/تجزیه تحلیل کردن
Statistics: آمار
Linguistic: زبان شناسی
Puzzle: معما، چیستان، پازل
Foreign languages: زبانهای خارجی
Musical instrument: آلت موسیقی (گیتار، فلوت، پیانو، ...)
Natural sense of rhythm: داشتن درک/حس طبیعی از ریتم
Physical: جسمانی، بدنی، فیزیکی، مادی، طبیعی
Playing sports: ورزش کردن
Assemble: جمع کردن (مثلا اجزای کامپیوتر رو بدن و آدم بتونه ببنده سرهم کنه، یا اجزای یک ساعت رو ..)
Furniture: اثاث خانه، مبل، وسایل
Machines: انواع و اقسام وسایلی که دور و بر آدم هست و نوعی ماشین محسوب میشه مثل حتی چرخ خیاطی
Intuitive: شهودی، مبنی بر درک یا انتقال/ادراک مستقیم
Sensing: احساس کردن چیزی/حس کردن چیزی
Opportunity: فرصت ها
Before others do: قبل از اینکه دیگران حس کنن
Interpersonal: میان فردی
Intra-personal: درون فردی
Cooperating with people: همکاری و مشارکت کردن با مردم/افراد
Communicating ideas to others: مخابره و در میون گذاشتن ایده هایی که داریم با دیگران
Persuasion: ترغیب کردن/تحریک کردن/متقاعد سازی/قانع سازی/تشویق کسی به پذیرش چیزی
Persuade: ترغیب کردن/تحریک کردن/... (این فعل هست بالایی اسم)
Independently: بطور مستقل
Dependently: بطور وابسته
Shade the bards: اون ستون ها رو سایه بزن از پایین 1 تا هرجایی که به خودت نمره می دی
Score: نمره/امتیاز
Page 75:
Someone turned his life around: یکی زندگی خودش رو از این رو به اون رو کرد (پیشرفت زیادی ایجاد کرد)/بهتر کردن اوضاع زندگی خودشو/تغییری در جهت مثبت ایجاد کرد توی کار یا زندگیش
Wasn’t he the kid who was always failing in class and getting into trouble?: این همون بچه ای نبود که توو کلاس هی رد می شد/مردود می شد/شکست می خورد/تمرین هاشو انجام نمی داد /// و هی توو دردرسر می افتاد؟
That’s the one: آره دقیقا خودشه
Apparently: ظاهرا
CEO: Chief Executive Officer: مامور ارشد اجرایی (مدیر کل یک شرکت یا سازمان بزرگ)
MegaStar Foods: اسم همون شرکت
Get out of here!: این همون جمله ای هست که وقتی ما چیزی می شنویم که باعث تعجبمون می شه به فردی که این جمله رو بهمون می گیه می گیم ... مثلا اینجوری: چی؟ گم شو راست می گی؟ این دقیقا همین هست
Head: رئیس
Multimillion-dollar Company: شرکت چند میلیون دلاری
I guess he turned out to have a real head for business: حدس می زنم آخرش به استعداد ذاتی توو کسب و کار تبدیل شد (شد یه پا این کاره ی کسب و کار و تجارت)
have a
head for (something)
to have a natural ability to do something well.
I never had a head for music.
turn
out phr v
to happen in a particular way, or to have a
particular result, especially one that you did not expect
turn out well/badly/fine etc
It was a
difficult time, but eventually things turned out all right.
To my
surprise, it turned out that I was wrong.
As it
turned out (=used to say what happened in the end) , he passed the exam
quite easily.
turn out to be sth
That guy
turned out to be Maria's second cousin.
That’s for sure: یقینا همینیه که میگی/درست می گی/کاملا درسته
I didn’t think he had it in him: فکر نمی کردم مایشو داشته باشه/اون استعداد این کارو داشته باشه
It just goes to show you: همینی که گفتی نشون میده طرز تفکرتو
You can’t judge a book by its cover: زود قضاوت نکن/سطحی قضاوت نکن/نباید از روی جلد کتاب راجع بهش نظر بدی یا قضاوت کنی
فعالیت E : بحث: شما فکر می کنید جانی نولن چه نوع هوش هایی ممکنه داشته باشه؟ چرا؟
Do well in … / Do poorly in … = کاری رو خوب انجام دادن/ضعیف انجام دادن
Struggled: برای موفق شدن در ... خیلی به زحمت افتاد
فکر می کنید این افراد چه نوع هوش هایی دارند (یا داشتند)؟
Page 76:
I wish i had a head for figures: کاشکی محاسباتم/کار با اعدادم خوب بود
I can’t even balance my own checkbook: من حتی نمی تونم تراز دسته چکمو درست کنم (یعنی کجاها چک کشیده توو حسابش چقده چجوری باید تعادل ایجاد کنه بین مقداری که خرج کرده با مقدار پولی که توو حسابش موجود داره)
To be good at something: در کاری خوب بودن/ یعنی بخوبی کاری رو بلد بودن
You’ve got = you have // he’s got = he has
You’ve got a good knack for languages: تو خوب قلق زبان ها رو بلدی
Knack: قلق، مهارت در چیزی
Do you think so? = جدا؟ اینطور فکر می کنی؟
Expression: عبارت
Talent: استعداد
1) to have a head for figures: حساب کتاب آدم خوب باشه/ کار با عدد آدم خوب باشه
2) to have an ear for music: تشخیص موسیقی طرف خوب باشه/موسیقی شناس باشه
3) to have an eye for detail: جزئیاتی رو می تونه ببینه که بقیه نمی تونن
4) to have a way with words: بخوبی می تونه با استفاده از کلمات درست منظور خودش رو بیان کنه
5) to have a knack for languages: توانایی و استعداد طبیعی برای یادگیری و صحبت کردن به زبان های خارجی
6) to have a good intuitive sense: می تونه بر اساس احساسات و نه حقایق نتیجه گیری کنه
7) to have a way with people: می تونه مردم و جذب کنه روشون تاثیر بزاره
8) to be good with one’s hands: مهارت اینو داره که از دستهاش بخوبی استفاده کنه برای ساختن چیزها
9) to be mechanically inclined: می تونه ساز و کار ماشین ها رو بفهمه یاازشون سر در بیاره
Poet: شاعر
Poetry: شعر
Poem: شعر
Nobel prize winner: برنده ی جایزه ی نوبل
Convey: انتقال یک مفهوم یا مقصود
Profound: ژرف/عمیق
Common: معمول، رایج
Genius: نابغه
Astonish: متعجب کردن/شگفت زده کردن
Numerical problems: مسائل عددی
Instantly: بطور آنی
industrialist: اقتصاددان
gasoline engine: موتور بنزینی
physician: پزشک
founder: موسس/پایه گذار
Psychoanalysis: روانکاوی/تحلیل روانی
Psychiatrist: روانکاو
Immense: وسیع، بیکران
Capacity: ظرفیت
Sculptor: مجسمه ساز
Abstract: انتزاعی
Arrangement: مرتب سازی
Metal: فلز
Demonstrate: نشان دادن، به معرض نمایش در آوردن
Artistic vision: دید هنری
Magician: جادوگر
Guessing their thoughts: فکرشونو می خوند
Page 77:
Identify: شناسایی کردن
Following: زیرین، که در ادامه می بینید
کار دو نفره: نقاط قوت و ضعف خودتان را مقایسه و بحث کنید. از مکالمه ی صفحه ی 76 بعنوان راهنما استفاده کنید. می تونید برای شروع از یکی از عبارات موجود در سمت راست صفحه ی 77 استفاده کنید.
کار گروهی: درباره ی دوستتان به کلاس بگویید. هر وقت توانستید از کلمات جدید این درس استفاده کنید.
Page 78:
Define: تعریف کنید
Notice: متوجه چیزی شدن
Connecting words: کلمات ربط دهنده
Do they matter?: مهم هستند؟
IQ: Intelligence Quotient: بهره ی هوشی
Measure: مقیاس
Based on: بر اساس
Accurate: دقیق
Enable: قادر ساختن
Undertake: بر عهده گرفتن کاری، اقدام به کاری کردن، عهده دار شدن
A variety of: تنوعی از
Mental tasks: کارهای ذهنی
Scientists: دانشمندان
Prevail: مستولی شدن، شابع شدن، مسلط شدن، وجود داشتن
Estimate: تخمین گرفتن
Concept: مفهوم
EQ: Emotional Quotient: بهره ی عاطفی
Motivate: ایجاد انگیزه کردن، ترغیب کردن، تشویق کردن
Focus on a goal: روی یه هدف تمرکز کن
Emotions: احساسات
And those of others: و احساسات دیگران
Even if: حتی اگر
Measure: سنجیدن، مورد ارزیابی قرار دادن (اینجا فعل)
Developed: به انجام رسیدن، توسعه یافتن
Investigate: بررسی کردن
Prove: اثبات شدن
Nevertheless: در عین حال، با اینحال، با این وجود
Institution: سازمان بزرگ
Private companies: شرکت های خصوصی
Accept: پذیرفتن
Consequently: متعاقبا، نتیجتا، در نتیجه
Emerge: ظهور یافتن، پدیدار شدن
فعالیت ب: IQ و EQ چه فرقی با هم دارند؟ آیا فکر می کنید که هوش را می توان واقعا از طریق تست (آزمایش) اندازه گیری (سنجش) کرد؟ چرا و چرا نه؟
Unless: مگر اینکه
Even though/though = گرچه، هرچند
As long as: مادامیکه
If/only if/provided that: اگر/تنها در صورتیکه/با این شرط که
Otherwise: در غیراینصورت
Nonetheless: با این وجود، با اینحال
Therefore: بنابراین
Page 79:
Subordinating conjunctions: حروف ربط فرعی (کلماتی مثل به این خاطرکه، اگرچه، مگراینکه، اگر، تنها در صورتیکه و ...) که جمله ی اصلی رو به یک جمله ی فرعی دیگه وصل می کنن
Transitions: گذارها، یک سری کلماتی که بین دو جمله استفاده می شن تا بتونیم از جمله ای به جمله ی بعدی گذار داشته باشیم مثل بنابراین، در نتیجه، البته، با این حال، در هر حال/در غیراینصورت
Rise: بالا رفتن، افزایش پیدا کردن
Approximately: تقریبا
Twenty points: 20 نمره
Generation: نسل
Flynn effect: اثر فلین
It was discovered by …: توسط ... کشف شده است
Political scientist: دانشمند سیاسی
Classify: طبقه بندی/دسته بندی کردن/شدن
Genius: نابغه
Nevertheless: با اینحال، با این وجود
Intelligent: باهوش
Ancestors: نیاکان، اجداد
Unless: مگراینکه
Otherwise: درغیراینصورت
Excel: برتری داشتن، بهتر شدن، تفوق جستن از
It seems to be caused by a combination of factors: بنظر می رسه از ترکیبی از فاکتورها ایجاد شده باشه
Better nutrition: تغذیه بهتر
Schooling: آموزش، تعلیم
Exposure to …: در معرض ... قرار گرفتن
Complex technologies: فناوری های پیچیده
Researchers: محققین
فعالیت ای: در یک برگه ی جداگانه، هر جمله را به دو روش بازنویسی کنید، یک بار با استفاده از کلمات ربط در گزینه ی الف و یک بار هم با استفاده از کلمات ربط دهنده در ب. کلمه بندی را در صورت نیاز تغییر بدهید تا معنای جمله حفظ بشه.
She achieved success: او به موفقیت دست پیدا کرد
Consider: در نظر گرفتن
Low-stress conditions: شراایط با استرس پایین
They often fail to predict performance … = اون ها غالبا قادر به پیش بینی عملکردی در ... نیستند.
Stressful situations: شرایط پراسترس
Accurately: بصورت دقیق
Anxiety: اضطراب
کار دونفری: دور ویژگی هایی که فکر می کنید نمایانگر هوش هست خط بکشید. بحث کنید که چرا فکر می کنید بعضی از این ویژگی های نشانگر هوش هستند و بعضی دیگه نیستند. شما چه ویژگی های دیگری رو می تونید اضافه کنید؟
Capacity to learn: ظرفیت یادگیری
Capacity to understand: ظرفیت درک
Artistic talent: استعداد هنری
Problem-solving ability: توانایی حل مساله
Creativity: خلاقیت
Good memory: حافظه ی خوب
Practical ideas: ایده های عملی/کاربردی
Common sense: عقل سلیم، قضاوت صحیح، حس عام
Ability to see relationships: توانایی درک روابط
Ability to think abstractly: توانایی انتزاعی فکر کردن (تفکر انتزاعی)
Ability to think logically: توانایی منطقی فکر کردن
بحث: شما چگونه هوش رو تعریف می کنید؟ اون رو توصیف کرده و مثال هایی رو از ویژگی هایی که افراد دارای هوش دارند بزنید. از گذارها و حروف تعریف فرعی استفاده کنید.
Page 80:
وقتیکه می بینید تمرکز روی کاری که دارید انجام می دید سخته چیکار می کنید؟
Stay on target: روی هدفت بمون
You just can’t seem to get your brain going: اما انگار مغزت همراهیت نمی کنه
Stare at something: به چیزی خیره شدن
Blank piece of paper: یک صفحه ی خالی (سفید)
You can’t get your thoughts organized: نمی تونی فکراتو جمع کنی
Wander: سرگردان بودن، به هر کجا رفتن بی هدف
Spouse: همسر
Leftovers: غذاهایی که باقی مونده (بعد از خوردن هر وعده ی غذایی یه مقدار غذا باقی می مونه که حالا یا به حیوانات خانگی داده می شه، یا که همون غذاهای باقیمونده رو مادر خانواده در وعده ی بعدی غذایی گرم می کنه و ...)
You ideas finally start to come together: ایده هات (فکرهات) بالاخره شروع به جمع شدن می کنه (یعنی جمع می کنی فکرهاتو)
You’re back to square one = باز برگشتی خونه ی اولت = back to the first step, start from scratch = starting all over again at the beginning of the process = if you are back to square one, you have to start working on a plan from the beginning because your previous attempt failed and the progress you made is now wasted
Devote: اختصاص دادن
Key: کلید
Achievement: موفقیت
On the one hand: از یک طرف // on the other hand: از طرف دیگه
Being unable to concentrate: اینکه آدم قادر به تمرکز کردن نباشه
The following tips: نکته های زیرین
Stay focused: تمرکزت رو حفظ کن
Let’s face it: بیاید با واقعیت مواجه بشیم
It pays to …: می ارزه اگه اینکار رو بکنین
Mislaid files: فایل هایی که سرجاشون نگذاشتین
Develop a routine: یک برنامه ی روتین روزانه طراحی کنید
Devote your undivided attention to a task: توجه کامل خودتون رو روی یک کار متمرکز کنید (به اون کار اختصاص بدید)
Ritual: تشریفات
To accomplish a task: انجام یک وظیفه (کار)
Cross off each item: هر مورد رو خط بزنید
Visual reminder: یادآوری کننده ی تصویری
A sense of progress and achievement: یک حس پیشرفت و موفقیت
Challenge yourself: خودتون رو به چالش بکشید
When faced with a boring routine task: وقتیکه با یک کار کسل کننده ی روتین مواجه می شید
That seems to drag on forever: که بنظر می رسه برای همیشه می خواد ادامه داشته باشه (تمومی نداره)
Carless: بی دقت، بی توجه
Author: مولف
Psychology of optimal experience: روانشناسی تجربه ی بصری
Engage your attention on a dull task = توجه خودتون رو روی یک کار خسته کننده درگیر کنید
Time limit: محدوده ی زمانی
Stimulate: تحریک کردن
Blood flow: جریان خون
On the job at hand: کاری که در دست انجام دارید
Do not disturb: مزاحم نشوید
Interruption: مزاحمت
Set aside: بگذارید
Invaluable: ارزشمند، گرانبها = priceless
Concentration killer: چیزی که تمرکز رو از آدم می گیره
Trip to the net: سر زدن به اینترنت
Constantly: دائما
Incoming emails: ایمیل هایی که همینجوری می آن
Instant messages: پیام های آنی
Resist: مقاومت کردن
Urge: میل داشتن به انجام کاری یا چیزی
Reply: پاسخ دادن
Take short breather: یک وقتی رو بگذار که استرااحت بدی به خودت میون هر دو کاری که انجام می دی
Breather: وقت استراحت
Refocus: مجددا روی چیزی تمرکز کردن
Page 81:
یکی از این هفت نکته از مقاله ای که خوندی رو با هر کدوم از مثال های پایین تطبیق بده. انتخاب های خودت رو توضیح بده.
Inspire: انگیزه دادن به
The words start flowing smoothly: کلمات به آرامی به حرکت در می آن
She studies intensely: خیلی سخت درس می خونه
Get yourself in the right frame of mind: خودت رو بیار روی یک حال درست (خودتو طوری مهیا کن که حال داشته باشی اون کار را انجام بدی)
Reciting the first three lines of his poem: با صدایی موزون سه خط اول شعرش رو می خونه
Stage: محل اجرای کنسرت که خواننده روش وای میسته (سن)
Route: ، راه، طریق،مسیر
Strict rule: قانون سفت و سخت
Work-at-home mom: مادری که توی خونه کار می کنه
Knock on the door: در زدن
Emergency: ضروری
Deal with: سر و کار داشتن با، چیزی رو مدیریت کردن
Come on: پیش اومدن
His work area is in complete disarray: محل کارش کاملا بهم ریخته است و نامرتبه
Memo: یادداشت
بحث:
1. یه وقتی رو توصیف کنید که شما واقعا قادر به تمرکز بودید، وقتیکه فکرتون راحت کار می کرد (ایده ها رواحت توی ذهنتون جاری می شد)، و شما یک کاری رو با یه گام سریع انجام دادید. بگید که چجوری بود این تجربه؟
2. آیا هیچکدوم از نکته هایی که توی این مقاله عنوان شد براتون مفید واقع شده؟ چرا و چرا نه؟ قبلا هیچکدوم از این کارها را امتحان کرده بودین؟
بحث:
چه شرایطی به شما کمک می کنه که بهترین کارتون رو انجام بدین؟ روشی که خودتون برای متمرکز موندن و غلبه بر عوامل منحرف کننده ی حواس دارید رو با روش دوستانتون مقایسه کنید.
Page 82:
Genius: نابغه
Gifted: با استعداد
Average: میانه، متوسط
Gene: ژن
Inherit: به ارث بردن
Determine: تعیین کردن، مشخص کردن
Physical characteristics: مشخصه ی فیزیکی
Convinced: متقاعد شدن که
Intelligence: هوش
Apparent: مشهود، مشخص، واضح
Geneticist: ژن شناس، نسل شناس، ارثی نگر
Page 83:
Giving preferential treatment to the gifted: توجه خاص به یک فرد نابغه (با استعداد) کردن
Nature: ویژگی های ژنتیکی و خصوصیاتی که از طریق ژنتیک از نسلی به نسل بعد منتقل میشه یا از پدر به فرزند (سرشت)
Nurture: عوامل طبیعی مثل محیط و محل زندگی، تربیت، دوستان و .. (پرورش).
Wool merchant: تاجر پشم
Intellect: هوش
Recognize: شناسایی کردن، تشخیص دادن
Pore over: به یک کتاب یا نوشته نگاه کردن و به دقت خوندن
He always ranked first in his class: همیشه در جایگاه (رتبه) اول کلاس قرار می گرفت
He excelled at languages: در یادگیری زبان ها خیلی خوب عمل می کرد
Mastered latin: به زبان لاتین مسلط شد
Foster: پرورش دادن
Shadow: سایه
Brag about: لاف زدن راجع به چیزی، پز دادن
Accomplishments: موفقیت ها
To know sth by heart: چیزی رو از حفظ دونستن
Influential: تاثیرگذار
Thinker: متفکرین
Psychology: روانشناسی
Psychiatry: روانپزشکی
Profoundly: عمیقا
Gifted children should be singled out for preferential treatment: بچه هایی که با استعداد هستند باید جدا بشن از سایر بچه ها و باید بهشون توجهات ویژه ای داشت.
Page 50
It’s all in your mind: همش توی ذهنته
فعالیت A: آیا تا بحال راجع به این خرافات شنیدی؟ آیا خرافات دیگه ای رو که توی همین طبقه بشه گنجوند می دونی؟
Superstition: خرافات
Superstitious: خرافاتی/ خرافه پرست
Evaluate: ارزیابی کردن
Suspicious claims: ادعای مشکوک (افرادی که ادعاهای عجیب و غریب می کنن)
Phobia: ترس از چیزی (مثلا brontophobia که یعنی تندرهراسی: ترس از رعد و برق)
Describe: توصیف کردن/ شرح دادن/توضیح دادن
Interpret: تفسیر کردن
Frog: قورباغه
A spider spinning: عنکبوتی که داره تار می تنه
Spin: تار تنیدن
Rat: موش
Ship: کشتی
Sink: غرق شدن // float: شناور موندن
Extremely selfish: بشدت خودخواه
Unlucky: بدشناسی میاره / بد یمنه
Bride: عروس / groom: داماد / bridesmaid: ساقدوش عروس / bestman: ساقدوش داماد
Wedding ring: حلقه ی ازدواج
Ceremony: جشن عروسی
Marriage: ازدواج
Doomed: محکوم به فنا
Spouse: همسر
An itchy nose: دماغی که می خاره
Fight: جنگ/دعوا
Bed: تختخواب
Sign: علامت
Someone has died: یکی مُرده
Pregnant: باردار
Funeral: مراسم ختم
Financial: مالی
Don’t let the fire go out: نزار آتیش خاموش شه
Go out: خاموش شدن
بحث: چرا فکر می کنید مردم به خرافات اعتقاد دارند؟ این خرافات چه هدفی را دنبال می کنن/یا در راستای چه هدفی گفته می شن؟
Page 51
I had a dream last night: دیشب یه خوابی دیدم
Oh yeah?: راستی؟ جدا؟ راست می گی؟ واقعا؟
As usual: طبق معمول
The car started shaking and making funny noises: ماشین شروع کرد به لرزیدن و درآوردن صداهای عجیب غریب
What’s so weird about that?: خوب این کجاش عجیبه؟
Weird: عجیب
There was this clap of thunder: یهو صدای رعد و برق اومد (درررراااااااااااااااااااااام)
Giant: بسیار بزرگ، غول پیکر
I was on the back of a giant bird: یهو خودمو پشت یه پرنده ی خیلی بزرگ دیدم
Then what happened?: خوب بعدش چی شد؟
The alarm went off: ساعت به صدا در اومد
I woke up: من بیدار شدم
Unconscious: (ضمیر) ناخودگاه
Maybe it’s time to buy a new car: شاید دیگه وقتشه که یه ماشین جدید بخری
Take something seriously: چیزی رو جدی گرفتن
Take something lightly: چیزی رو جدی نگرفتن/سرسری گرفتن
کار گروهی: شما چه نوع خواب هایی می بینین؟ همه ی اون مواردی که صدق می کنن رو تیک بزنین. جواب هاتون رو با جواب های دوستتون مقایسه کنین و باهم بحث کنید.
Pleasant: خوشایند
Scary nightmares: کابوس های ترسناک
Being chased: تعقیب شدن (انگار یکی داره تعقیبم می کنه)
بحث: آیا فکر می کنی که رویاها/خواب ها معانی رو بهمراه خودشو دارن؟ فکر می کنید مردم چرا خواب می بینن؟
Page 52
Count nouns: اسامی قابل شمارش
Non-count nouns: اسامی غیرقابل شمارش
Are you superstitious?: آیا شما خرافاتی هستید؟
Me? No way.: من؟ ابدا.
I don’t believe in any of that silly stuff: من هیچکدوم از این چیزای مسخره رو باور نمی کنم.
But my grandparents did (believe).: اما بابابزرگ مامان بزرگم اعتقاد داشتن.
Evil eye: چشم بد
Harm: آسیب رسوندن
She made me wear a lucky charm: ازم خواست یه گردنبند بندازم دور گردنم که چشم نخورم.
That looked like an eye: که شبیه یه چشم بود.
As a kind of protection: بعنوان یک جور محافظت (در برابر چشم مردم)
Truth is: واقعیتش اینه که ...
Admit: قبول کردن (یک حقیقت)/پذیرفتن
Just in case: در صورت نیاز/وقوع
Make sure you have extra batteries available, just in case
Spill: ریختن
Salt: نمک
Accidentally: بطور اتفاقی
Grains of salt: دونه های نمک
Throw: پرت کردن/ریختن
When it comes to …: وقتی حرف از .... به میون میاد/وقتی صحبت از ... میشه
Socks: جوراب
Set up your environment: جوری محیط اطرافت رو بچین/ردیف کن
Feng shui: یک سیستم چینی هندسی هست که می گه اسباب اثاثیه خونه مثل مبل و تلویزیون و اینها رو جوری بچینی توی خونه که انرژی مثبت جریان پیدا کنه توی خونه و هارمونی و نظم و رفاه و خوش شانسی و خوش بختی بیاره برا افراد خونه.
Front door: درب جلوی خونه (البته درب جلوی خونه توی ایران با آمریکا مثلا فرق می کنه، بیشتر خونه ها اونور همون در هال رو که باز می کنی خیابون رو می بینی عین خونه های اینجا یک در آهنی جلوی حیاط خونه نیست، اینجوریاست J)
I don’t agree: من موافق نیستم (خیلی از بچه ها به اشتباه می گن I’m not agree که غلطه)
بحث B: شما دقیقا چه تیپ آدمی هستید/به چه تیپی بیشترین شباهت رو دارید؟ چرا؟
گرامر درس راجع به این هست که چطور میشه اسامی غیرقابل شمارش رو قابل شمارش کرد که همونطوریکه می دونیم با استفاده از unit measurements، quantifiers، determiners و containers یا حتی بعضی وقت ها دستکاری article ها هست. مثال هارو سمت راست می تونیم ببینیم. مثل a bag of rice=یه کیسه برنج
چون rice غیرقابل شمارش هست و bag قابل شمارش وقتیکه bag رو قبل rice میاریم rice رو هم قابل شمارش می کنه. ما نمی تونیم بگیم a rice، یا rices غلطه بجاش باید بگیم I need 2 bags of rice دو کیسه برنج می خوام. اینجا همونطور که می بینی یه اسم غیرقابل شمارش رو شمردیم.
این سایت سایت خوبی هست، علاوه بر توضیح این خرده گرامر تمامی توضیحاتشو وقت بزار بخون. http://www.zabanamoozan.com/learning/nouns.htm
اینم توضیح اسلادیش:
A is followed by B: یعنی B بعد از A اومده
A is preceded by B: یعنی B قبل از A اومده
Neighter … nor …: نه .... نه .....
Phrase: عبارت
Page 53
فعالیت D: 13 اسم غیرقابل شمارش رو توی این متن پیدا کن و زیرش خط بکش. 4 نمونه از اسم های غیرقابل شمارشی که توی متن قابل شمارش شدن رو دورشون خط بکش. سه اسمی رو که هم به صورت قابل شمارش و هم بصورت غیرقابل شمارش استفاده شده رو پیدا کن.
Ritual: مراسم مذهبی
Prove: اثبات کردن/نشون دادن
Unconscious belief: اعتقاد ناخودآگاه
Misfortune: طالع بد
If the rituals are not observed: اگه این مراسم مذهبی انجام نشن/ادا نشن
Fertility: باروری، حاصلخیزی
Eternity: جاودانگی/ابدیت
Long-lasting relationship: رابطه ی دیرپا/با دوام
They leave nothing to chance: هیچ چیز رو به شانس وا مگذارند (که مثلا بگن حالا ببینیم چی پیش میاد/تقدیر چی می خواد و از این شعرها)
Since: از اونجائیکه
There’s no guarantee: هیچ تضمینی وجود نداره که
Nurture: بار آوردن/ پرورش دادن
Companionship: یاری/مصاحبت/همراهی/پهلونشینی
A is far more important than B: A بمراتب مهمتر از B هست
Love affair: عشق بازی
Throughout the year: در طول سال
Sew: دوختن
Slice: تکه
Stare: خیره نگاه کردن به کسی یا چیزی
Ugly: زشت
Astrology: علم ستاره شناسی
بحث: تعدادی از خرافاتی رو که همکلاسی تون بهش اعتقاد داره رو روی تخته بنویسید. فکر می کنید این خرافه ها از کجا نشات گرفته باشن؟ آیا دلیلی هم وجود داره که آدم بخواد فکر کنه هر کدوم از این خرافه ها در واقع می تونن ارزشمند باشن؟ کدوم کی هاشون رو مردم بدون اینکه لزوما بهشون اعتقاد داشته باشن بهش باور دارن یا عمل می کنن بهش؟ چرا اینجوریه؟
Page 54
Evaluate: ارزیابی کردن
Suspicious claims: ادعاهای مشکوک
It says here that they’ve figured out a way to make diamonds from garbage: اینجا داره میگه که یه راهی پیدا کردن (دانشمندان، حققین) که از زباله ها الماس بسازند.
Figure out: فهمیدن، کشف کردن
You won’t believe that, do you?: تو که باور نمی کنی؟ می کنی؟
2-carat diamond: یک الماس دو قیراطی (باز هم چون 2-carat در جایگاه صفت اومده بنابراین نه جمع هست نه مفرد واسه همین هم هست که نمی تونیم بگیم 2-carats diamond)
Invest: سرمایه گذاری کردن
Sounds like a scam to me: من که فکر می کنم کلاهبرداریه
Scam: نوعی کلاهبرداری زیرکانه برای در آوردن پول از مردم
You’re such a cynic!: تو خیلی بدبینی
What if it’s true?: اگه راست باشه چی؟
Oh, come on!: دست بردار، بابا بیخیال
That’s too good to be true: این نمی تونه درست باشه
Exceptional: استثنائی
Opportunity: فرصت
Scientist: دانشمند
They have unlocked one of the Earth’s secrets: از یکی از رازهای زمین پرده برداشتن
Unique: منحصربفرد
Process: فرآیند، پروسه
Out of trash: از زباله
Make millions: میلیون ها تومن پول در بیار
گرامر
راجع به معین (یک اسم زمانی معین هست که به یک شخص، چیز، یا مکان خاص اشاره داره) و غیرمعین بودن (یک اسم زمانی معین هست که به یک شخص، چیز، یا مکان خاص اشاره نداره) هست و کاربرد article یا همون حرف تعریف های a/an و the
▄ قبل از اسم های غیرمعین از a/an استفاده می کنیم. مثل: a diamond
یا حتی می تونیم اون ها رو جمع ببندیم و بصورت جمع بکار ببریم. مثل: diamonds
اسم زمانی معین میشه که فرض مثال دفعه ی دومی هست که داریم توی جملمون بکار می بریمش چون دیگه می دونیم منظور چه چیزی هست. مثل: you get the diamond made from garbage? Sound like the diamond is a fake : دومین الماس همون الماسی هستش که توی جمله ی اول بهش اشاره شده
▄ قبل از اسم های غیرمعین از the استفاده می کنیم. ]حتما نباید برای بار دوم باشه که یه اسم معین باشه می تونیم برای بیان یک چیز منحصر بفرد به اینصورت بکار برده شه: مثال: The president has named two new foreign ministers: رئیس جمهور دو وزیر امور خارجه ی جدید رو معرفی کرد به مجلس
کاربرد نوعی (generic use): برای اشاره به همه ی اعضای یک طبقه یا گروهی از افراد، مکان ها، یا چیزها، می تونیم از یک اسم قابل شمارش جمع یا یک اسم قابل شمارش مفرد با یک حرف تعریف معین یا نامعین استفاده کنیم مثل:
Diamonds are/ The diamond is/A diamond is … .
Foreign minister: وزیر امور خارجه
Fake: بدل، غیراصلی، تقلبی
Parliament: مجلس، پارلمان
Page 55
Carrot: هویج
Determine: تعیین کردن/مشخص کردن
Promise: قول دادن/وعده دادن/نوید چیزی رو دادن
Per week: بازاری هر هفته
Advertising: تبلیغ کردن
Overnight: یه شبه
کار گروهی: چه ادعاهای مشکوکی رو توی تلویزیون یا تبلیغات دیدی؟ بعضی از اون ها رو روی تخته بنویس و بگو که کدوماشونو فکر می کنی ‘باورپذیر’ هستن، کدوماشون ‘غیرمحتمل’ یا ‘چرند/مسخره’ هستن؟
Miracle: معجزه / اما اینجا اسم یه محصول کم کردن وزن هست
The weight melts away: وزنتون کمتر و کمتر میشه (از کلمه ی melt به معنی آب شدن یا ذوب شدن استفاده کرده اون کلمه ی away هم بطور ضمنی یعنی ناپدید شدن و از بین رفتن و محو شدن و زوال و اینها)
Soulmate: فردی که دوستی خاصی باهاش داری چون احساسات و علاقمندی های همدیگه رو خوب می فهمید البته اینجا اسم محصول هستش
Marriage proposal: پیشنهاد ازدواج
If you’re not completely satisfied, we’ll refund your money: اگه کاملا رضایت پیدا نکردید از این محصول، ما پولتون رو بهتون بر می گردونیم.
Page 56
فعالیت A: شما از چه چیزی بیشتر می ترسی؟ آیا این ترس های شما تا به حال تداخلی در زندگیتون ایجاد کرده؟
خواندن B: متن رو بخونین. کدوم ترس ها رو فکر می کنی از جمله ترس هایی هستن که میشه به سختی باهاشون زندگی کرد؟
What are you afraid of?: از چی می ترسی؟
Terrified: ترسیده، وحشت زده
Getting on a plane: سوار یه هواپیما شدن
Are you so terrified of getting on a plane that you avoid traveling?: یعنی انقدر از سوار شدن یه هواپیما می ترسی که اصلا با هواپیما سفر نمی کنی؟
Spider: عنکبوت
Sink: سینک ظرفشویی
Does seeing a spider in the sink make your blood run cold?: آیا دیدن یه عنکبوت توی سینک تورو می ترسونه؟
When you go to the doctor for a shot, does the sight of the needle make you want to run the other way?: آیا وقتیکه به دکتر می ری که آمپول بزنی، دیدن اون سوزن باعث میشه که ازونجا فرار کنی؟
The sight of blood: دیدن خون
Standing at great heights: ایستادن در ارتفاعات بلند
Being in open spaces: بودن در فضاهای باز
These situations fill me with dread: سراسر وجودم رو پر از ترس می کنه
Phobias are often laughed off as being totally irrational: مردم اغلب به این ترس ها می خندن و ازش رد میشن (جدوی نمی گیرنش) چون فکر می کنن که کاملا چیز غیرمنطقی هست.
Population: جمعیت مردم
Overwhelming: ضاقت فرسا، خرد کننده، فشارآور، سخت، مضمحل کننده
Anxiety: اضطراب
Built-in defense system: سیستم دفاعی توکار
Protect: حفاظت کردن
Heartbeat: ضربان قلب
Throat: گلو
Sweating: تعرق
Exaggerated: اغراق شده
Unrelated to ..: نامرتبط با ...
Recognized: شناخته شده
Critically: به چشم انتقاد، انتقادگرانه
Talk about somebody behind their back: پشت سر کسی حرف زدن
Embarrassed: احساس خجالت و شرمندگی کردن
Silly: اینکه آدم احساس کنه احمق بنظر می رسه
Go away: دور شه
If phobia or an anxiety takes over your life: اگه یک ترس یا اضطراب زندگیتو بگیره
Deal with: به چیزی رسیدگی کردن/ با چیزی کنار اومدن/چیزی رو رفع کردن
Eventually: بتدریج
Overcome: غلبه کردن/چیره شدن/مسلط شدن
Let’s say: بیا اینجوری بگیم که ... / بیا اینطور فرض کنیم که ...
Night light: چراغ شب
Necessarily: لزوما
Get a good night’s sleep: اما باعث میشه یه خواب خوبی داشته باشی
Meditation: مراقبه، مدیتیشن
Deep breathing: تنفس عمیق
breath (noun): نفس // breathe (verb): نفس کشیدن
by all means: هرطوریکه باشه، بهر حال
interfere with: در چیزی تداخلی ایجاد کردن
chances are …: این احتمال وجود داره که ...
weird: عجیب غریب
Keep in mind that: در نظر داشته باشید که
Acrophobia: ترس از ارتفاع
Agoraphobia: ترس از فضاهای باز
Arithmophobia: ترس از اعداد
Aviophobia: ترس از پرواز
Brontophobia: ترس از رعد و برق
Claustrophobia: ترس از فضاهای بسته
Dentophobia: ترس از دندون پزشک
Hydrophobia: ترس از آب
Mechaniphobia: ترس از ماشین ها
Necrophobia: ترس از مرگ
Nyctophobia: ترس از تاریکی
Oneirophobia: ترس از خواب و رویا
Technophobia: ترس از تکنولوژی
Xenophobia: ترس از غریبه ها یا خارجی ها
Attempts: که سعی داره ... / که تلاش می کنه ...
To address the question: به سوالی پاسخ دادن
1) فوبیاها چطور از ترس های معمولی متفاوت هستند؟
2) برای برطرف کردن یک فوبیا چکاری می تونی انجام بدی فکر می کنی؟
3) چه انواع مختلفی از فوبیاها وجود دارند؟
4) اگه فوبیای شما از کنترل خارج بشه چکار باید بکنی؟
5) فوبیاها عموما چگونه استنباط می شن؟
6) از کجای می دونی/می تونی بدونی که فوبیا داری؟
Page 57
عباراتی که توی اون ها از کلمه ی mind استفاده شده:
Make up your mind: تصمیم گرفتن
Change your mind: نظرتو عوض کنی
Keep this in your mind: توی ذهنت نگه دار/ توو ذهنت بمونه
Put it out of your mind: این فکرهارو بریز بیرون از ذهنت/نگذار این فکرها نگرانت کنن
It’ll all in your mind: بابا همش فکر می کنی/ همش توی ذهنته/ واقعیت نداره/ انقدر فکر و خیال بد نکن
He’s out of his mind: دیوونه است اصلا/ دیوونه بازی در میاره
گام 1. کار گروهی: نظرخواهی رو کامل کنید. پاسخ هاتون رو با دوستتون بحث کنید. برای فائق اومدن بر ترس هاتون چیکار می کنید؟
How chicken are you? : شما چقدر ترسو هستید؟ / شنیدی می گن تو ساکت بابا جوجه این chicken از همین جا اومده (یه عبارت قشنگی هم که داریم he chickened out هستش که یعنی جا زد/ترسید عامیانه ترشو دیگه خودتون می دونین. :J
Take off: بلند شدن هواپیما از روی runway (باند)
Land: نشستن هواپیما روی باند
Encounter: مواجه شدن
Turbulence: آشفتگی
Shoulder: دوش (عضوی از بدن)
Give a speech: سخنرانی کردن
You’re about to be given an injection by your doctor: دکتر قرار هست که تزریقی رو روتون انجام بده
Injection: تزریق با هر نوع آمپول، سرنگ یا ... .
Surgery: عمل جراحی
Rainstorm: طوفان باران (باد و باران)
Passenger: مسافر
Skyscraper: آسمان خراش
Edge: لبه
High cliff: پرتگاه/صخره بلند
Lionhearted: شیردل
Cautious: محتاط
Nail-biter: ناخن جو (کسی که ناخن هاشو می جوه وقتی صحنه ی ترسناکی می بینه)
Total chicken: یک ترسوی به تمام معنا
Discomfort: ناراحتی، رنج، زحمت
Set somebody off: تو رو به غلیان در بیاره، باعث بشه که دوباره یاد یه موضوعی بیفتی و بخندی، گریه کنی یا شروع کنی راجع بهش حرف زدن
گام 2. مباحثه: چه موقعیتی بیشترین ترس رو میون همکلاسی هات نشون می ده؟ چرا فکر می کنی که بسیاری از افراد کلاس این موقعیت ها رو ترسناک/وحشت آور می دونن؟
Page 58
Interpret a dream: تعبیر/تفسیر یک خواب
Disturbing: آزاردهنده
Confusing: گیج کننده
Depressing: افسرده کنندده
Embarrassing: خجالت دهنده
Enlightening: روشن کننده (چیزی که موضوعی رو توضیح می ده)
Exciting: هیجان انگیز
Fascinating: فریبنده، عالی
Shocking: شکه کننده
Startling: تکان دهنده
Surprising: تعجب آور
Psychologist: روان شناس
Appear: پدیدار شدن/ظاهر شدن
Frequent: مکرر
Nightmare: کابوس
Discover: کشف کردن
React: واکنش نشون دادن
Sometimes nightmares are so startling that the brain reacts, causing some people to jerk their arms and legs suddenly while they sleep: بعضی اوقات کابوس ها اونقدر تکان دهنده هستند که باعث میشن مغز واکنش نشون بده، و باعث میشه که بعضی از افراد در حالیکه می خوابن دست ها یا پاهاشون رو یکدفعه جمع کنن (یک جور تیک).
توضیح خرده گرامر بالای صفحه هم این هست که برای انسان از شکل سوم (فرم ed دار صفت: past participle) استفاده می کنیم و برای چیزهای دیگه از فرم present participle استفاده می کنیم.
یعنی ما می گیم My dream was very disturbing یعنی خواب دیشبم واقعا اذیت کننده بود.
ما نمی تونیم بگیم My dream was very disturbed: خواب دیشبم خیلی اذیت شد.
در عوض باید بگیم: I was so disturbed : من خیلی اذیت شدم.
بحث E: آیا با اونچه که دکتر واکر راجع به خواب ها می گه موافق هستید؟ اگه نه، فکر می کنید این خواب ها چه هدفی رو دنبال می کنن؟ آیا بر این باور هستید که این خواب ها آینده رو پیش بینی می کنن؟
Predict: پیش بینی کردن
Page 59
Indicate: اشاره کردن به چیزی
Dreamer: کسی که خواب می بینه
Hot-air balloon: یک بالنی که پر از هوای گرم هست
Being chased: یکی دنبالت کنه/تعقیبت کنه
Endless flight of stairs: بالا رفتن از پله ها که تمومی نداشته باشه
Contest: رقابت
Escape: فرار کردن
Responsibility: مسئولیت
Failure: شکست
Self-esteem: عزت نفس
Achievement: موفقیت ها، پیروزی ها
Desire: میل
Lack of …: فقدانِ ...
Self-confidence: اعتماد به نفس
Recurring dream: خواب یا رویایی که هی تکرار می شه
Memorable dream: خوابی به یاد ماندنی
گام 3. به همکلاست که داره خواب خودش رو برات شرح می ده گوش کن، یک تعبیری از معنای خوابش بهش بده.
Page 62
Hassle: مشکلات = problem، bother
e.g. It’s a hassle having to travel with so many bags.
Regret: پشیمونی
Relief: آسودگی (خیال، خاطر)
Nightmare: کابوس
Life-changing event: رویدادی که زندگی انسان رو تغییر می ده
Catalogue: کاتالوگ
Wise: عاقلانه
Concept: مفهوم
Travel supplies: وسایل سفر (چیزهایی که برای سفر همراه خودمون می بریم چون ممکنه بکارمون بیان)
Avoid: دوری کردن، اجتناب کردن
If I’d bothered to read your catalogue first = اگه به خودم زحمت می دادم کاتالوگتون رو اول می خوندم
Terrific: عالی
Smoothly: بآرامی
Foldable: تاشو، چیزی که قابل تا کردن هست
Communicate with: با ... ارتباط برقرار کردن، گفتگو/مراوده کردن
Culture: فرهنگ
Run out of cash?: پول تموم کنیم؟
Stash: ذخیره کردن، کنار گذاشتن، انبار کردن
To store something secretly or safely somewhere.
e.g. He has money stashed away in the Bahamas.
An amount of something that is kept in a secret place, especially money, weapons, or drugs
e.g. Mike went into the bedroom to check on his stash.
Cash: اسکناس
Unexpected: غیرمنتظره، غیرمترقبه
Emergency: حالت اضطراری/اورژانسی/حالت خیلی خیلی فوری که سریعا باید بهش رسیدگی بشه
Fumble around: با دستهات چیزی رو نگه داری، حرکت بدی، یا مخصوصا دنبال چیزی بگردی هول هولکی (مثلا دستتو بزاری توو جیبت دنبال پاسپورتت بگردی، به این عمل می گن کورمالی کردن که معادل دیگش grope هست.)
To try to hold, move, or find something with your hands in an awkward way
e.g. She dressed, her cold fingers fumbling with the buttons.
e.g. I fumbled around in my bag for a cigarette.
e.g. She reached round to fumble the light on.
Boarding pass: برگه ی اجازه ی وارد شدن و سوار شدن در هواپیما
Airport security: همون قسمتی توی فرودگاه که کیف و وسیال آدم رو می گردن یا اسکن می کنن
Keep your important documents close at hand: اسناد و مدارک مهم خودتون رو نزدیک خودتون دم دست نگه دارید
Don’t let anything spoil your day: نزارید چیزی روزتون رو خراب کنه
Waterproof: ضد آب
Waist: کمر
Valuables: اشیای گران بها/قیمتی/دارای ارزش
Featured products: محصولاتی که از میون محصولات بسیار دیگه انتخاب شدن و دارن تبلیغ می شن چون ویژگی های خاص جالبی دارن که به کار آدم میاد.
Conversation wizard: کلمه ی ویزارد کلا به معنی جادو هست اما توی کامپیوتر منظور همون کادری هست که کامپیوتر به آدم نشون می ده وقتیکه آدم میخواد یه برنامه ای رو نصب کنه، همون next هایی که می زنیم اون کادر رو بهش می گن wizard. حالا کادری که برای مکالمه/گفتگو به کار بره رو میگن conversation wizard
In your currency: به (واحد) پول شما
Peso: پزو، واحد پول ایتالیا
Yen: ین، واحد پول ژاپن
Dollar: آمریکا
Won: واحد پول کره
Reals: واحد پول خودمون و عربستان و این کشورها
Euro: واحد پول اکثر کشورهای اروپایی
You name it! = این عبارت رو بعد از اینکه چند نمونه از یک لیست بلند بالا از یک طبقه رو نام بردی و دیگه نمی خوای فرض مثال همینجا دیگه نمی خوای اسم اووون همه واحد پول های دیگه ای که داریم رو بگی این عبارت رو به کار می بری مثلا می گی، واحد پول هایی مثل پزو، ین، دلار، وان، و و و (دیگه خودت اسمشو بزار).
Work out: چندین معنی داره این عبارت فعلی مثل سخت تمرین کردن، تکمیل کردن، محاسبه کردن، حدس زدن، تولید کردن، ورزش کردن که در اینجا به معنی محاسبه کردن هست.
Instantly: بلافاصله/آنا
Handy: چیز دم دست و بدردبخوری که براحتی میشه ازش استفاده کرد و به کار آدم میاد
Currency converter: مبدل واحد پول (به یکدیگه) مثلا دلار رو به ریال تبدیل می کنه و هر واحدی رو به واحد دیگه
Luggage: یا همون baggage که بار و بنه سفر یا همون کیف و ساک و این چیزهاست که همراه خودش آدم می بره سفر
Spot: یعنی شناسایی کردن، در اینجا به این معنی هستش که بفهمی از میون اوون همه کیف که روی تسمه می گرده (توی فرودگاه) کدومش مال شماست.
Let’s face it: بیا با موضوع مواجه بشیم (بیا با واقعیات کنار بیایم)
Suitcase: چمدون
Look alike: شبیه به هم هستن
Practical: کاربردی
Fluorescent grips: دستگیره های فلوئورسان
سوال بحث پایین صفحه: آیا تا بحال شده که بخوای یا نیاز داشته باشی یکی از این محصولات رو داشته باشی؟ اگر قرار می بود به یک سفر اون ور آب می رفتی، چه وسایل سفری رو از این کاتالوگ در نظر می داشتی که ببری همراه خودت؟
(راجع به این سوال یک پاراگراف برام بنویس و با ذکر دلیل)
Page 63
Business colleagues: همکار تجاری
Horrendous: ناخوشایند و بسیار غیرمطلوب، وحشتناک، بد = it’s a terrible line
What a horrendous line! : چه صفی کشیدن اینها (یعنی داری از طولانی بودن صف گله می کنی)
Lately: اخیرا
You’d think they’d get the message: آدم اینطور فکر می کنه که اون ها منظورو گرفتن = understood the point = to understand what someone is trying to tell you even if they are not expressing themselves directly
Deal with: رسیدگی کردن
Crowds: انبوه مردم
This isn’t moving at all: آره، صف اصلا تکون نمی خوره (جلو نمی ره/حرکت نمی کنه)
Do you think you could watch my bag a sec?: فکر می کنی بتونی یه دقیقه مواظب کیفم باشی (که برم و بیام)؟ = keep an eye on my bag for a second, I’ll just be a minute (I’ll be back soon)
A sec: a second: یک ثانیه (زمان کوتاه)
Watch: اینجا به معنی پاییدن یا مواظب بودن هست
Make a phone call: تماس بگیرم
Cell: cell phone: تلفن همراه/گوشی
Go for it: برو انجامش بده = try it, attempt it
On second thought: حالا که فکر می کنم، چرا اصلا از گوشی خودم استفاده نمی کنی؟ = after considering it again, after thinking again
International call: تماس بین المللی
I’d better: I had better: بهتره با تلفن عمومی تماس بگیرم چون تماس بین المللی دارم
I can charge it to the office: می تونم پولش رو بزنم به اداره، یعنی اداره پرداخت کنه پول تماس منو.
Ask a favor: از کسی خواهشی کردن
Do a favor: لطفی در حق کسی انجام دادن
Decline: رد کردن
Offer: پیشنهاد
پایین صفحه نوشته کار گروهی
بحث کنید و لیست بعضی از انواع مشکلات/سختی هایی که وقتی مردم سفر می کنن اتفاق می افته رو بگید. حالا اسم محصول یا ایده ای رو بگید که می تونه در رسیدگی و مرتفع کردن این مشکل کمک کنه.
Page 64
Express regret or relief: بیان پشیمانی یا آسودگی
Conditional sentences: جملات شرطی
Make a mistake: اشتباه کردن
It got damaged: آسیب دید/پیدا کرد
Screening: همون بازرسی وسایل مسافرینی که می خوان سوار هواپیما بشن که screening machine اون ها رو چک می کنه که ببینه توش چیز غیرمجازی (مثل اسلحه، اتیغه یا ...) نباشه.
Lost baggage counter: اون محل مربوط به کیف های گم شده توی فرودگاه که کسیکه کیفشو گم کرده می ره اونجا می گه که داستان اینه.
Fill out a form: پر کردن یک فرم
Claim form: فرمی که پر می کنی و توش ادعا می کنی که کیفی با فلان مشخصات به تو تعلق داره (به این کار میگن claim کردن(
Disappear: ناپدید شدن (مخالف appear پدیدار شدن/ظاهر شدن)
Customs: گمرک
Immigration: مهاجرت
Unfortunately: متاسفانه
Carry-on: small piece of luggage that is allowed inside the cabin of a passenger airplane کیف کوچیکی که آدم می تونه همراه خودش وارد هواپیما کنه و زیر پاش بزاره (بقیه ی کیف ها و چمدون ها میره توی محل نگهداری کیف ها در هواپیما)
Good thing I brought along my digitial!: خوب شد دوربین دیجیتالمو همراهم آوردم ها.
Bring along: همراه آوردن
Essentials: لوازم مورد نیاز
Purse: کیف زنانه
If I had taken a few simple precautions, I wouldn’t be in this predicament now!: اگه یه سری موارد احتیاطی رو رعایت می کردم، الان دیگه توی این مخمصه گیر نمی کردم.
Precaution: اقدامات احتیاطی/پیشگیرانه
Predicament: وضع بد،مخمصه، وضع خطرناک
Visa: ویزا
سوال Discussion: آیا تا به حال چمدون یا کیفتون رو گم کردین؟، ID (کارت شناسایی) یا پاسپورتتون رو فراموش کردین (که همراه خودتون ببرین)؟، یا یه چیزی رو به اشتباه از بخش security فرودگاه گرفتین؟ چه اتفاقی افتاد؟ توضیح بدین.
گرامر این صفحه یکی از مهمترین گرامرهای انگلیسی هست که باید بخوبی یاد بگیری چون 100% سوال میاد از این .
بطور کلی ما 7 تا conditional داریم و البته انواع فرعی دیگه. که 3 تا از این تعداد conditional های اصلی ما هستن.
سه مثال اول این سه نوع رو داره اشاره می کنه. و 2 تای پایین صفحه هم mixed conditional هست که از قانون 3 تای اصلی رعایت نمی کنه.
این توضیح 3 نوع اصلی جملات شرطی هستش: http://www.zabanamoozan.com/learning/conditional.htm
معنی جمله ی اول: اگه محدوده ی حمل چمدون رو بدونی، خواهی تونست از پرداخت هزینه های اضافی اجتناب کنی
معنی جمله ی دوم: اگه بیشتر سفر می کردن، دیگه بخاطر همه ی وقفه های پروازها نگران نمی شدن.
معنی جمله ی سوم: اگه (دیروز) به تاریخ انقضا نگاه می کردم، تاریخ پاسپورتم رو تجدید می کردم.
معنی جمله ی چهارم: اگه رزرو هتل می کردم (دیروز)، الان دیگه مجبور نبودم با فامیل هام بمونم.
معنی جمله ی پنجم: اگه ژاپنی نبودم، شاید الان مجبور بودم برای ورود به کشور ویزا داشته باشم.
Page 65
Miss the plane: نرسی به پروازت و پرواز بره
I have some trouble fitting some gifts in her luggage: نمی تونم هدیه هامو توی ساکم بچپونم/فیت کنم
Guidebook: کتابچه راهنمای مسافران
Make a list: لیستی طراحی کنید از ....
Flight attendant: مهماندار هواپیما
Car rental: آژانس هایی که ماشین اجاره می دن
If I hadn’t forgotten to pack my aspirin, I might not have this headache now: اگه از قبل آسپرین همراه خودم می داشتم (یعنی ندارم الان)، احتمالا الان سردردی هم نمی داشتم.
Page 66
Ask someone for a favor: از کسی خواهشی کردن
I wonder if you could do me a favor = can you do me a favor? = میشه یک لطفی در حق من بکنی؟
Agent: مسئول یه بخش
Counter: پیشخوان
Keep an eye on something = مراقب چیزی باش = watch out for = to watch or look after something or someone
I’ll (only) be a moment: کارم یه دقیقه هم طول نمی کشه زودی می رم بر می گردم.
Would you mind … ? = مساله ایه اگه ... ؟ (جوابش همیشه no, not at all نه اصلا یعنی خواهش می کنم یعنی باشه این چیزی که ازم خواستی رو انجامش می دم)
Hold my place in line: جامو توی صف نگه دار من برم برگردم.
Let me know: بهم اطلاع به/منو در جریان بگذار
Give me a hand: help me: کمکم کن
Turn the tv up a bit: تلویزیون رو یکم بلندترش کن.
Point me: بهم نشون بده
Determine: مشخص کردن، تعیین کردن
Expression: عبارت
Page 67
Opportunity: فرصت، شانس
Possible: ممکن، احتمالی
Illustration: تصویر یا شکلی که به آدم کمک می کنه چیزی رو بفهمه یا تصویری که استفاده می کنی تا چیزی رو به کسی توضیح بدی بفهمونی
Snapshot: منظور تکه ای از یک مکالمه هستش نه همش
Arrivals: ساعات نشستن هواپیما توی فرودگاه
Departures: ساعاتی که هواپیما ترک می کنه فرودگاهو
Page 68
سوال الف: آیا تا به حال مشکلات جدی رو در حین سفر داشتید؟ چه اتفاقی افتاد؟
سوال ب: آیا فکر می کنید که نکات سفر مفید هستند؟
Valuable: با ارزش
Portland: بزرگترین شهر Oregon هست در آمریکا در شمال غربی آمریکا قرار داره.
While we were out, out rooms were burglarized: وقتیکه بیرون بودیم، به اتاق هامون دستبرد زدن.
Burglary: به دزدی ورود به خانه در شب بقصد ارتکاب جرم
Burglar: همون فرد دزد که شب ... .
Burglarize: شبانه دزدیدن
Burglarized: دزدیده شده
Stolen: (steal/stole/stolen) دزدیده شده بودن
Loss: ضرر وارده
Devastating (غم بار، ویرانگر، نابودکننده، خرد کننده، ...) ] جزو کلماتی هست که تلفظشو خیلی دوست دارم J [
Contained: حاوی ... بود
Enable: قادر ساختن
Operate my business: کسب و کارم رو پیش ببرم
Indicate: اشاره کردن، گفتن، حاکی از چیزی بودن
Housekeeping: خانه داری، (واحد) اداره ی منزل
Passed: گذشت/سپری شد
Employee: کارمند // employer: کارفرما
Employ: استخدام کردن
… were questioned: ازشون سوال پرسیده شد/تحت بازجویی مثلا قرار گرفتن
Insist: اصرار کردن
Investigate: بررسی رو انجام دادن/به موضوع رسیدگی کردن/بازجویی کردن/تحقیق کردن/اطلاعات مقدماتی راجع به این دزدی به دست بیارن
Staff: کارکنان یک محل مثل اداره، هتل، ... کلماتی مثل crew (خصوصا برای کارکنان کشتی) و personnel هم هست.
The staff failed to provide my family with secure lodging: کارکنان هتل نتونستن محل سکونت امنی رو برای خانواده ام فراهم بیارن.
… failed to … = این ساختار استفاده می شه کحه گفته بشه کسی نتونست کاری رو انجام بده یا از عهدش بر نیومد
Lodging: مسکن، منزل ، محل سکونت، ...
Absolutely: اینجا یعنی ‘اصلا’ اما معنی کلیش کاملا، قطعا و اینها هست
To make an attempt: تلاش کردن برای کاری
Recover or replace: بازگردوندن یا جایگزین کردن
12,000 worth of stolen property $ = اموال دزدیده شده به ارزش 12000 دلار
NY: مخفف ایالت نیویورک هست (کلمه ی NYPD همون New York Police Department معروف است اداره ی پلیس نیویورک)
Agree on: روی چیزی توافق کردن/موافقت کردن
Complaint: شکایت // file a complaint: شکایت کردن (به مفهوم قضایی) // complain: گلایه کردن
Your complaint was handled properly: شکایت شما به درستی رسیدگی شد.
Gesture of goodwill: یه ژست حسن نیت
Refund: پس دادن پول (پولی که از آدم دزدیده شده و مدیر هتل موظفه به مهمان پرداخت کنه)
Room charge: همون مبلغی که مهمان آخر کار پرداخت می کنه
Insurance company: شرکت بیمه
Kick in: یعنی chip in، یعنی شرکت بیمه هم یه مبلغی رو به این مهمان داد در جبران وسایلی که از دست داده. = to join with others in giving money or help
Does the hotel owe you more?: آیا هتل بیشتر از این به شما بدهکاره؟
I think so: اینطور فکر می کنم
Intervene: مداخله کردن، پا در میونی کردن
Settlement: حل و فصل/ تصفیه حساب/ واریز/ پرداخت/ توافق
Your entire loss: کلی ضرر شما رو
Valuables: وسایل قیمتی
Safe: گاو صندوق J
Though: گرچه
In-room safes: گاوصندوق هایی که داخل اتاق های هتل کار گذاشتن همون اتاق هایی که مهمون ها توش هستن.
Accommodate: جا دادن به (اونقدر بزرگ هستن که بشه یه لپ تاپ رو هم توشون جا داد)
If you back up important data: اگه از داده های مهم خودت back up (گرفتن فایل پشتیبان یا یه کپی) بگیری
Tip: نکته
Take out: در آوردن / به دست آوردن
Travel insurance: بیمه سفر
Homeowner: صاحب خونه
It might cover your losses: می تونه ضررهاتون رو پوشش بده/جبران کنه
Consider: در نظر بگیر/لحاظ کن
Less: کمتر // more: بیشتر
Least: کمترین // most: بیشترین
Get away with: از انجام کاری یا از زیر چیزی در رفتن/ اون کار رو انجام ندادن
Get away: اما اینجا بطرز جالبی منظور get away هست که خودش یک عبارت فعلی دیگه هستش نه get away with
You might even be able to get away with leaving your laptop at home: خط قبلیش میگه سعی کن سخت افزارهای کمتری رو وقتی میری سفر همراه خودت ببری. توی این جمله داره می گه که تو حتی می تونی بری سفر (get away: یعنی ترک کردن، دور شدن، منظور همون رفتن به سفر هست) با گذاشتن لپ تاپت در خونه. یعنی سفر می ری لپتو نبر همراه خودت.
حالا بیایم و همین جمله رو فرض کنیم که منظور get away with باشه J اینجا معنیش اینجوری میشه که :
شاید حتی بتونی از گذاشتن لپت توو خونه در بری. یعنی خونه نزاری لپتو. یعنی همراه خودت بیاریش. که با توجه به جمله ی قبلی که میگه consider travelling with less hardware: سفر کردن با سخت افزار کمتر رو در دستور کار خودت قرار بده/ در نظر داشته باش. ]احساس خودم اینه که get away منظور بوده اینجا[ get away with هم می تونه باشه اگه منظور نویسنده این بوده باشه که آدم می تونه با آوردن یه لپ تاپ ساده از آوردن کلی سخت افزار دیگه همراه خودش اجتناب کنه.اگه منظور این بوده باشه می تونه get away with هم باشه. اما بعیده JJJ می دونی چرا؟ الکی نیستش که ما اینجا supporting sentence (جملات پشتیبان) داریم. نظرت رو جلب می کنم به جملات بعدی که میگه: several online sites offer a service that allows you to connect with your home or work computer remotely from any Internet-connected computer: چندین وبسایت آنلاین هم هستن که خدماتی را ارائه می ده که به شما امکان می ده با استفاده از هر کامپیوتری که به اینترنت وصل باشه از راه دور با کامپیوتر محل کار یا خونه تون ارتباط بگیرید. پس اینجا نشون میده نیازی نیست لپ تاپتو همراه خودت ببری و بنابراین فرض من مبنی بر اینکه get away درست بوده به حکم تبدیل میشه این جا.
Internet-connected computer: کامپیوتری که به اینترنت وصل باشه
If I were you = اگه من جای تو بودم، توی جملات شرطی نوع دوم که if-clause ما زمان گذشته ی ساده و result-clause ما زمان آینده-در-گذشته ی ساده هست ]یعنی: would + base form of the verb [ اگر فعلی که می خواهیم توی if-clause به کار ببریم یکی از حالت های to be verb باشه ] یعنی: was/were [ همیشه حتی اگه فاعل ما he, she, it, I هم باشه که می دونیم برای حالت گذشته برای اینها باید بگیم was اما می گیم were برا همشون. If she were a boy: اگه اون دختره یه پسر می بود (یعنی پس پسر نیست) ... .
Don’t let it out of your sight: نزار از جلو چشت دور شه
Make sure: اطمینان حاصل کردن/ مطمئن شدن
Avoid: اجتناب کردن/دوری کردن
Pickpocket: جیب بر
Tip: انعامی که به راننده تاکسی، گارسن یا ... می دی.
Exchange: تبدیل واحد های پولی به هم
Jet lag: از هواپیما که پیاده می شه آدم مخصوصا اگه از کشور خودش بره به یه اقلیم دیگه یه کشور دیگه وقتی پیاده میشه حس lag می گیره یعنی احساس خستگی و اینکه نامیزون هست آدم. چون time zone های مختلفی رو در نوردیده.
the tired
and confused feeling that you can get after flying a very long distance,
especially because of the difference in time between the place you left and the
place you arrived at
I'm suffering
from jet lag but I'll feel better after a good night's sleep
سوال بخش C: اطلاعات زیر روی توی این متن پیدا کنید.
1. چه مواردی دزدیده شده بودن؟
2. 2. ارزش موارد به سرقت رفته چقدر بوده؟
3. آقای White چقدر بابت اتاق ها پرداخت کرده بود؟
4. تل چقدر در ابتدا پیشنهاد کرد؟
5. هتل در نهایت چقدر بابت غرامت/برای جبران خسارت پرداخت کرد؟
6. Elliot برای حفاظت از داده های کاری چه پیشنهادی کرد؟
بخش D: مباحثه
1. علاوه بر ارزش موارد دزدیده شده، چرا این ضرر انقدر مساله شده بود؟ چرا آقای White فکر می کنه هتل مسئول این سرقت بوده؟ این مشکل چطور مرتفع شد/برطرف شد/حل شد؟
2. آیا فکر می کنید که آقای White این حق رو داشت که 12.000 دلار از هتل طلب کنه؟
Page 69
Participial adjectives: صفات وصفی
Noun modifiers: تغییرگران اسمی
Transitive verb: فعل متعدی (فعلی که به object (مفعول) نیاز داره)
Function: کار بکنه بعنوان/ عمل بکنه بعنوان
Burglarized: مورد سرقت قرار گرفت
Broken (break/broke/broken): شکست
Soiled: لباس هام همه چرک شد/کثیف شد
Crushed: خرد شد/له شد
Stained: لک شد/لکه گرفت
Torn (tear/tore/torn): پاره شد
Damaged: خسارت دید/آسیب دید
Under warranty: تحت ضمانت
Dry cleaner: خشک شویی (که محلی است که لباس هامون رو می بریم مثلا داخل شهر یه مغازه ای هست خشک شویی هستش) ] که بهش the cleaners هم می گن[
Laundry: رختشویخانه که توی هتل ها یا هر جای دیگه دارن
Laundromat: هم داریم که یه نوع ماشین لباسشویی خودکاره که پول می ندازی توش لباسا رو می شوره (اسم دیگش launderette هستش) ] washeteria هم بهش می گن، شنیدی می گن cafeteria J [
Compensate: جبران خسارت کردن/خسارتشو پرداخت کرد بهم
Silk tie: کراوات ابریشمی
Blouse: بلوز که مال خانم هاست (واسه آقایون از همون shirt استفاده می کنن)
Object pronoun: ضمیر مفعولی ] me, you, them, us, him, her, it [
Reschedule: زمانبندی مجدد کردن/ زمان دیگه ای رو برای انجام کاری یا رفتن به جایی در نظر گرفتن
Rent: کرایه کردن/اجاره کردن
The tailor ruined my shirts: خیاط زد پیراهن هامو داغون کرد رفت
Refuse: امتناع ورزیدن
Lifeguard: غریق نجات
Mend: درست کردن/تعمیر کردن/رفع مشکل کردن/...
The mirror was cracked: آینه ترک خورده بود
Promise: قول داد
Tablecloth: سفره
The customer spilled the coffee: مشتری قهوه شو ریخت روی سفره (دیدی از دست آدم سر می خوره می ریزه اونجوری)
The chef burned my steak: سرآشپز استیکمو سوزوند
Become angry: عصبانی شد
Heel: پاشنه
Shoe repair stand: دکه ی تعمیر کفش
In less than: در کمتر از
You got bumped from a flight: از پرواز جا موندی بلیط داری اما نمی تونی بری توو هواپیما چون جاها پر شده و airline زیادی بلیط فروخته.
Radio call-in show: یک برنامه ی رادیویی که یکی زنگ می زنه با مجری حرف می زنه
Give advice: نصحیت کردن
In response to: در پاسخ به
Exchange: تبادل/ دادن و گرفتن
Advice (اسم) / advise (فعل)
Page 70
Tsunami: سونامی
نکته ی مهم برای بلایای طبیعی (natural disaster) این هستش که از دو فعل hit و strike براشون استفاده می شه یعنی ما می گیم: when the tsunami hit وقتی سونامی اومد یا when the lightning struck وقتی صاعقه زد یا when the earthquake hit the town: وقتیکه زمین لرزه (که برای اختصار بهش quake هم می گن) در شهر اتفاق افتاد و و و .
Outcome: سرانجام/پی آمد/نتیجه/حاصل کار
Ten-year-old daughter: دختر 10-ساله (نکته اش توی این هست که وقتی ten-year-old در نقش صفت واقع بشه نباید s بگیره یعنی نمی تونیم بگیم ten years old daughter غلطه. مثال های دیگه مثل: 100-page book، 12-hour flight، 20-mile distance، ...).
Escape: فرار کردن
Several blocks away: چند بلاک اونورتر (مفهوم block رو هم که از ترم های پایین تر بیاد داریم که فاصله ی بین دو خیابون رو می گن)
بحث D
1. صدها هزار نفر در سونامی سال 2004 جون خودشون رو از دست دادن. اما داستان های خانواده ی Tilly و Shira در بسیاری از روزنامه ها و تلویزیون گزارش شده بود. چرا فکر می کنید این داستان ها انقدر توجهات رو به خودشون جلب کردن؟
2. Shira می گه که تجربش یه ‘رخداد متحول کننده ی زندگی’ بوده. بنظرت منظورت چی بوده؟ رخدادها چطور می تونن زندگی ما رو تغییر بدن؟
Page 71
Chain story: داستان زنجیره ای
Fictional: تخیلی
Notepad: دفترچه یادداشت
Carefree: بی خیال و بدون هیچ مساله ی جدی
Perspective: دیدگاه، نظر
Cruise: سفر دریایی
Hiking in the woods: پیاده روی در جنگل
Camping: کمپ زدن تو جنگل (چادر بزنی و ...)
Clarify: با توضیح روشن ساختن/ چیزی رو روشن کنی برا کسی