All About English

Ask And You Shall Recieve

All About English

Ask And You Shall Recieve

Unit 7

Page 74:

 

Strengths and weaknesses: نقاط ضعف و قدرت

Define: تعریف کردن

Intelligence: هوش

Debate: بحث کردن

Preferential treatment: به چیزی اولویت دادن، چیزی رو در اولویت قرار دادن، طوری رفتار کردن که نشون میده آدم به چیزی بیش از چیزهای دیگه توجه می کنه

The gifted: افرادی مستعد، با استعداد

Self-assessment: خودآزمایی

Determine: تعیین کردن، معلوم کردن، مشخص کردن

Areas of intelligence: محدوده های هوش

According to: برطبق

Theory: تئوری

Multiple intelligences: هوش های چندگانه

Developed by: که انجام شده توسط

Harvard: دانشگاه هاروارد آمریکا

Psychologist: روانشناس

Rather than: بجای

High-level abilities: توانایی ها/مهارت های سطح بالا /// Low-level abilities: توانایی های سطح پایین

Rate: رتبه بندی کنید، نمره بدید

Own: مال خودت

On a scale of 1 to 5: روی مقیاس 1 تا 5

With 1 being ‘very low’: که عدد 1 نشانگر خیلی پایین هست

And 5 being ‘very high’: و 5 نشانگر خیلی بالاست

Visual: بصری

Spatial: فضایی

Chart / diagram: نمودار

Mathematical: ریاضی، وابسته به ریاضیات

Calculating numbers: محاسبه ی اعداد

Calculate: محاسبه کردن

Analyzing statistics: تحلیل آمارها

Analyze: تحلیل کردن/آنالیز کردن/تجزیه تحلیل کردن

Statistics: آمار

Linguistic: زبان شناسی

Puzzle: معما، چیستان، پازل

Foreign languages: زبانهای خارجی

Musical instrument: آلت موسیقی (گیتار، فلوت، پیانو، ...)

Natural sense of rhythm: داشتن درک/حس طبیعی از ریتم

Physical: جسمانی، بدنی، فیزیکی، مادی، طبیعی

Playing sports: ورزش کردن

Assemble: جمع کردن (مثلا اجزای کامپیوتر رو بدن و آدم بتونه ببنده سرهم کنه، یا اجزای یک ساعت رو ..)

Furniture: اثاث خانه، مبل، وسایل

Machines: انواع و اقسام وسایلی که دور و بر آدم هست و نوعی ماشین محسوب میشه مثل حتی چرخ خیاطی

Intuitive: شهودی، مبنی بر درک یا انتقال/ادراک مستقیم

Sensing: احساس کردن چیزی/حس کردن چیزی

Opportunity: فرصت ها

Before others do: قبل از اینکه دیگران حس کنن

Interpersonal: میان فردی

Intra-personal: درون فردی

Cooperating with people: همکاری و مشارکت کردن با مردم/افراد

Communicating ideas to others:   مخابره و در میون گذاشتن ایده هایی که داریم با دیگران

Persuasion: ترغیب کردن/تحریک کردن/متقاعد سازی/قانع سازی/تشویق کسی به پذیرش چیزی

Persuade: ترغیب کردن/تحریک کردن/... (این فعل هست بالایی اسم)

Independently: بطور مستقل

Dependently: بطور وابسته

 

Shade the bards: اون ستون ها رو سایه بزن از پایین 1 تا هرجایی که به خودت نمره می دی

Score: نمره/امتیاز

 

Page 75:

 

Someone turned his life around: یکی زندگی خودش رو از این رو به اون رو کرد (پیشرفت زیادی ایجاد کرد)/بهتر کردن اوضاع زندگی خودشو/تغییری در جهت مثبت ایجاد کرد توی کار یا زندگیش

Wasn’t he the kid who was always failing in class and getting into trouble?: این همون بچه ای نبود که توو کلاس هی رد می شد/مردود می شد/شکست می خورد/تمرین هاشو انجام نمی داد /// و هی توو دردرسر می افتاد؟

That’s the one: آره دقیقا خودشه

Apparently: ظاهرا

CEO: Chief Executive Officer: مامور ارشد اجرایی (مدیر کل یک شرکت یا سازمان بزرگ)

MegaStar Foods: اسم همون شرکت

Get out of here!: این همون جمله ای هست که وقتی ما چیزی می شنویم که باعث تعجبمون می شه به فردی که این جمله رو بهمون می گیه می گیم ... مثلا اینجوری: چی؟ گم شو راست می گی؟ این دقیقا همین هست

Head: رئیس

Multimillion-dollar Company: شرکت چند میلیون دلاری

I guess he turned out to have a real head for business: حدس می زنم آخرش به استعداد ذاتی توو کسب و کار تبدیل شد (شد یه پا این کاره ی کسب و کار و تجارت)

 

have a head for (something)
to have a natural ability to do something well.
I never had a head for music.

 

turn out phr v
to happen in a particular way, or to have a particular result, especially one that you did not expect
turn out well/badly/fine etc
 It was a difficult time, but eventually things turned out all right.
 To my surprise, it turned out that I was wrong.
  As it turned out (=used to say what happened in the end) , he passed the exam quite easily.
turn out to be sth
 That guy turned out to be Maria's second cousin.

 

 

That’s for sure: یقینا همینیه که میگی/درست می گی/کاملا درسته

I didn’t think he had it in him: فکر نمی کردم مایشو داشته باشه/اون استعداد این کارو داشته باشه

It just goes to show you: همینی که گفتی نشون میده طرز تفکرتو

You can’t judge a book by its cover: زود قضاوت نکن/سطحی قضاوت نکن/نباید از روی جلد کتاب راجع بهش نظر بدی یا قضاوت کنی

 

فعالیت E : بحث: شما فکر می کنید جانی نولن چه نوع هوش هایی ممکنه داشته باشه؟ چرا؟

Do well in … / Do poorly in … = کاری رو خوب انجام دادن/ضعیف انجام دادن

Struggled: برای موفق شدن در ... خیلی به زحمت افتاد

فکر می کنید این افراد چه نوع هوش هایی دارند (یا داشتند)؟

 

Page 76:

 

I wish i had a head for figures: کاشکی محاسباتم/کار با اعدادم خوب بود

 I can’t even balance my own checkbook: من حتی نمی تونم تراز دسته چکمو درست کنم (یعنی کجاها چک کشیده توو حسابش چقده چجوری باید تعادل ایجاد کنه بین مقداری که خرج کرده با مقدار پولی که توو حسابش موجود داره)

To be good at something: در کاری خوب بودن/ یعنی بخوبی کاری رو بلد بودن

You’ve got = you have // he’s got = he has

You’ve got a good knack for languages: تو خوب قلق زبان ها رو بلدی

Knack: قلق، مهارت در چیزی

Do you think so? = جدا؟ اینطور فکر می کنی؟

Expression: عبارت

Talent: استعداد

 

1) to have a head for figures: حساب کتاب آدم خوب باشه/ کار با عدد آدم خوب باشه

2) to have an ear for music: تشخیص موسیقی طرف خوب باشه/موسیقی شناس باشه

3) to have an eye for detail: جزئیاتی رو می تونه ببینه که بقیه نمی تونن

4) to have a way with words: بخوبی می تونه با استفاده از کلمات درست منظور خودش رو بیان کنه

5) to have a knack for languages: توانایی و استعداد طبیعی برای یادگیری و صحبت کردن به زبان های خارجی

6) to have a good intuitive sense: می تونه بر اساس احساسات و نه حقایق نتیجه گیری کنه

7) to have a way with people: می تونه مردم و جذب کنه روشون تاثیر بزاره

8) to be good with one’s hands: مهارت اینو داره که از دستهاش بخوبی استفاده کنه برای ساختن چیزها

9) to be mechanically inclined: می تونه ساز و کار ماشین ها رو بفهمه یاازشون سر در بیاره

 

Poet: شاعر

Poetry: شعر

Poem: شعر

 

Nobel prize winner: برنده ی جایزه ی نوبل

Convey: انتقال یک مفهوم یا مقصود

Profound: ژرف/عمیق

Common: معمول، رایج

Genius: نابغه

Astonish: متعجب کردن/شگفت زده کردن

Numerical problems: مسائل عددی

Instantly: بطور آنی

industrialist: اقتصاددان

gasoline engine: موتور بنزینی

physician: پزشک

founder: موسس/پایه گذار

Psychoanalysis: روانکاوی/تحلیل روانی

Psychiatrist: روانکاو

Immense: وسیع، بیکران

Capacity: ظرفیت

Sculptor: مجسمه ساز

Abstract: انتزاعی

Arrangement: مرتب سازی

Metal: فلز

Demonstrate: نشان دادن، به معرض نمایش در آوردن

Artistic vision: دید هنری

Magician: جادوگر

Guessing their thoughts: فکرشونو می خوند

 

Page 77:

 

Identify: شناسایی کردن

Following: زیرین، که در ادامه می بینید

 

کار دو نفره: نقاط قوت و ضعف خودتان را مقایسه و بحث کنید. از مکالمه ی صفحه ی 76 بعنوان راهنما استفاده کنید. می تونید برای شروع از یکی از عبارات موجود در سمت راست صفحه ی 77 استفاده کنید.

کار گروهی: درباره ی دوستتان به کلاس بگویید. هر وقت توانستید از کلمات جدید این درس استفاده کنید.

 

Page 78:

 

Define: تعریف کنید

Notice: متوجه چیزی شدن

Connecting words: کلمات ربط دهنده

Do they matter?: مهم هستند؟

IQ: Intelligence Quotient: بهره ی هوشی

Measure: مقیاس

Based on: بر اساس

Accurate: دقیق

Enable: قادر ساختن

Undertake: بر عهده گرفتن کاری، اقدام به کاری کردن، عهده دار شدن

A variety of: تنوعی از

Mental tasks: کارهای ذهنی

Scientists: دانشمندان

Prevail: مستولی شدن، شابع شدن، مسلط شدن، وجود داشتن

Estimate: تخمین گرفتن

Concept: مفهوم

EQ: Emotional Quotient: بهره ی عاطفی

Motivate: ایجاد انگیزه کردن، ترغیب کردن، تشویق کردن

Focus on a goal: روی یه هدف تمرکز کن

Emotions: احساسات

And those of others: و احساسات دیگران

Even if: حتی اگر

Measure: سنجیدن، مورد ارزیابی قرار دادن (اینجا فعل)

Developed: به انجام رسیدن، توسعه یافتن

Investigate: بررسی کردن

Prove: اثبات شدن

Nevertheless: در عین حال، با اینحال، با این وجود

Institution: سازمان بزرگ

Private companies: شرکت های خصوصی

Accept: پذیرفتن

Consequently: متعاقبا، نتیجتا، در نتیجه

Emerge: ظهور یافتن، پدیدار شدن

 

فعالیت ب: IQ و EQ چه فرقی با هم دارند؟ آیا فکر می کنید که هوش را می توان واقعا از طریق تست (آزمایش) اندازه گیری (سنجش) کرد؟ چرا و چرا نه؟

Unless: مگر اینکه

Even though/though = گرچه، هرچند

As long as: مادامیکه

If/only if/provided that: اگر/تنها در صورتیکه/با این شرط که

Otherwise: در غیراینصورت

Nonetheless: با این وجود، با اینحال

Therefore: بنابراین

 

Page 79:

 

Subordinating conjunctions: حروف ربط فرعی (کلماتی مثل به این خاطرکه، اگرچه، مگراینکه، اگر، تنها در صورتیکه و ...) که جمله ی اصلی رو به یک جمله ی فرعی دیگه وصل می کنن

Transitions: گذارها، یک سری کلماتی که بین دو جمله استفاده می شن تا بتونیم از جمله ای به جمله ی بعدی گذار داشته باشیم مثل بنابراین، در نتیجه، البته، با این حال، در هر حال/در غیراینصورت

 

Rise: بالا رفتن، افزایش پیدا کردن

Approximately: تقریبا

Twenty points: 20 نمره

Generation: نسل

Flynn effect: اثر فلین

It was discovered by …: توسط ... کشف شده است

Political scientist: دانشمند سیاسی

Classify: طبقه بندی/دسته بندی کردن/شدن

Genius: نابغه

Nevertheless: با اینحال، با این وجود

Intelligent: باهوش

Ancestors: نیاکان، اجداد

Unless: مگراینکه

Otherwise: درغیراینصورت

Excel: برتری داشتن، بهتر شدن، تفوق جستن از

It seems to be caused by a combination of factors: بنظر می رسه از ترکیبی از فاکتورها ایجاد شده باشه

Better nutrition: تغذیه بهتر

Schooling: آموزش، تعلیم

Exposure to …: در معرض ... قرار گرفتن

Complex technologies: فناوری های پیچیده

Researchers: محققین

 

فعالیت ای: در یک برگه ی جداگانه، هر جمله را به دو روش بازنویسی کنید، یک بار با استفاده از کلمات ربط در گزینه ی الف و یک بار هم با استفاده از کلمات ربط دهنده در ب. کلمه بندی را در صورت نیاز تغییر بدهید تا معنای جمله حفظ بشه.

She achieved success: او به موفقیت دست پیدا کرد

Consider: در نظر گرفتن

Low-stress conditions: شراایط با استرس پایین

They often fail to predict performance … = اون ها غالبا قادر به پیش بینی عملکردی در ... نیستند.

Stressful situations: شرایط پراسترس

Accurately: بصورت دقیق

Anxiety: اضطراب

کار دونفری: دور ویژگی هایی که فکر می کنید نمایانگر هوش هست خط بکشید. بحث کنید که چرا فکر می کنید بعضی از این ویژگی های نشانگر هوش هستند و بعضی دیگه نیستند. شما چه ویژگی های دیگری رو می تونید اضافه کنید؟

Capacity to learn: ظرفیت یادگیری

Capacity to understand: ظرفیت درک

Artistic talent: استعداد هنری

Problem-solving ability: توانایی حل مساله

Creativity: خلاقیت

Good memory: حافظه ی خوب

Practical ideas: ایده های عملی/کاربردی

Common sense: عقل سلیم، قضاوت صحیح، حس عام

Ability to see relationships: توانایی درک روابط

Ability to think abstractly: توانایی انتزاعی فکر کردن (تفکر انتزاعی)

Ability to think logically: توانایی منطقی فکر کردن

 

بحث: شما چگونه هوش رو تعریف می کنید؟ اون رو توصیف کرده و مثال هایی رو از ویژگی هایی که افراد دارای هوش دارند بزنید. از گذارها و حروف تعریف فرعی استفاده کنید.

 

Page 80:

وقتیکه می بینید تمرکز روی کاری که دارید انجام می دید سخته چیکار می کنید؟

Stay on target: روی هدفت بمون

You just can’t seem to get your brain going: اما انگار مغزت همراهیت نمی کنه

Stare at something: به چیزی خیره شدن

Blank piece of paper: یک صفحه ی خالی (سفید)

You can’t get your thoughts organized: نمی تونی فکراتو جمع کنی

Wander: سرگردان بودن، به هر کجا رفتن بی هدف

Spouse: همسر

Leftovers: غذاهایی که باقی مونده (بعد از خوردن هر وعده ی غذایی یه مقدار غذا باقی می مونه که حالا یا به حیوانات خانگی داده می شه، یا که همون غذاهای باقیمونده رو مادر خانواده در وعده ی بعدی غذایی گرم می کنه و ...)

You ideas finally start to come together: ایده هات (فکرهات) بالاخره شروع به جمع شدن می کنه (یعنی جمع می کنی فکرهاتو)

 You’re back to square one = باز برگشتی خونه ی اولت = back to the first step, start from scratch = starting all over again at the beginning of the process = if you are back to square one, you have to start working on a plan from the beginning because your previous attempt failed and the progress you made is now wasted

Devote: اختصاص دادن

Key: کلید

Achievement: موفقیت

On the one hand: از یک طرف // on the other hand: از طرف دیگه

Being unable to concentrate: اینکه آدم قادر به تمرکز کردن نباشه

The following tips: نکته های زیرین

Stay focused: تمرکزت رو حفظ کن

Let’s face it: بیاید با واقعیت مواجه بشیم

It pays to …: می ارزه اگه اینکار رو بکنین

Mislaid files: فایل هایی که سرجاشون نگذاشتین

Develop a routine: یک برنامه ی روتین روزانه طراحی کنید

Devote your undivided attention to a task: توجه کامل خودتون رو روی یک کار متمرکز کنید (به اون کار اختصاص بدید)

Ritual: تشریفات

To accomplish a task: انجام یک وظیفه (کار)

Cross off each item: هر مورد رو خط بزنید

Visual reminder: یادآوری کننده ی تصویری

A sense of progress and achievement: یک حس پیشرفت و موفقیت

Challenge yourself: خودتون رو به چالش بکشید

When faced with a boring routine task: وقتیکه با یک کار کسل کننده ی روتین مواجه می شید

That seems to drag on forever: که بنظر می رسه برای همیشه می خواد ادامه داشته باشه (تمومی نداره)

Carless: بی دقت، بی توجه

Author: مولف

Psychology of optimal experience: روانشناسی تجربه ی بصری

Engage your attention on a dull task = توجه خودتون رو روی یک کار خسته کننده درگیر کنید

Time limit: محدوده ی زمانی

Stimulate: تحریک کردن

Blood flow: جریان خون

On the job at hand: کاری که در دست انجام دارید

Do not disturb: مزاحم نشوید

Interruption: مزاحمت

Set aside: بگذارید

Invaluable: ارزشمند، گرانبها = priceless

Concentration killer: چیزی که تمرکز رو از آدم می گیره

Trip to the net: سر زدن به اینترنت

Constantly: دائما

Incoming emails: ایمیل هایی که همینجوری می آن

Instant messages: پیام های آنی

Resist: مقاومت کردن

Urge: میل داشتن به انجام کاری یا چیزی

Reply: پاسخ دادن

Take short breather: یک وقتی رو بگذار که استرااحت بدی به خودت میون هر دو کاری که انجام می دی

Breather: وقت استراحت

Refocus: مجددا روی چیزی تمرکز کردن

 

 

Page 81:

یکی از این هفت نکته از مقاله ای که خوندی رو با هر کدوم از مثال های پایین تطبیق بده. انتخاب های خودت رو توضیح بده.

Inspire: انگیزه دادن به

The words start flowing smoothly: کلمات به آرامی به حرکت در می آن

She studies intensely: خیلی سخت درس می خونه

Get yourself in the right frame of mind: خودت رو بیار روی یک حال درست (خودتو طوری مهیا کن که حال داشته باشی اون کار را انجام بدی)

Reciting the first three lines of his poem: با صدایی موزون سه خط اول شعرش رو می خونه

Stage: محل اجرای کنسرت که خواننده روش وای میسته (سن)

Route: ، راه، طریق،مسیر

Strict rule: قانون سفت و سخت

Work-at-home mom: مادری که توی خونه کار می کنه

Knock on the door: در زدن

Emergency: ضروری

Deal with: سر و کار داشتن با، چیزی رو مدیریت کردن

Come on: پیش اومدن

His work area is in complete disarray: محل کارش کاملا بهم ریخته است و نامرتبه

Memo: یادداشت

 

بحث:

1.      یه وقتی رو توصیف کنید که شما واقعا قادر به تمرکز بودید، وقتیکه فکرتون راحت کار می کرد (ایده ها رواحت توی ذهنتون جاری می شد)، و شما یک کاری رو با یه گام سریع انجام دادید. بگید که چجوری بود این تجربه؟

2.      آیا هیچکدوم از نکته هایی که توی این مقاله عنوان شد براتون مفید واقع شده؟ چرا و چرا نه؟ قبلا هیچکدوم از این کارها را امتحان کرده بودین؟

 

بحث:

چه شرایطی به شما کمک می کنه که بهترین کارتون رو انجام بدین؟ روشی که خودتون برای متمرکز موندن و غلبه بر عوامل منحرف کننده ی حواس دارید رو با روش دوستانتون مقایسه کنید.

 

Page 82:

Genius: نابغه

Gifted: با استعداد

Average: میانه، متوسط

Gene: ژن

Inherit: به ارث بردن

Determine: تعیین کردن، مشخص کردن

Physical characteristics: مشخصه ی فیزیکی

Convinced: متقاعد شدن که

Intelligence: هوش

Apparent: مشهود، مشخص، واضح

Geneticist: ژن شناس، نسل شناس، ارثی نگر

 

Page 83:

 

Giving preferential treatment to the gifted: توجه خاص به یک فرد نابغه (با استعداد) کردن

Nature: ویژگی های ژنتیکی و خصوصیاتی که از طریق ژنتیک از نسلی به نسل بعد منتقل میشه یا از پدر به فرزند (سرشت)

Nurture: عوامل طبیعی مثل محیط و محل زندگی، تربیت، دوستان و .. (پرورش).

Wool merchant: تاجر پشم

Intellect: هوش

Recognize: شناسایی کردن، تشخیص دادن

Pore over: به یک کتاب یا نوشته نگاه کردن و به دقت خوندن

He always ranked first in his class: همیشه در جایگاه (رتبه) اول کلاس قرار می گرفت

He excelled at languages: در یادگیری زبان ها خیلی خوب عمل می کرد

Mastered latin: به زبان لاتین مسلط شد

Foster: پرورش دادن

Shadow: سایه

Brag about: لاف زدن راجع به چیزی، پز دادن

Accomplishments: موفقیت ها

To know sth by heart: چیزی رو از حفظ دونستن

Influential: تاثیرگذار

Thinker: متفکرین

Psychology: روانشناسی

Psychiatry: روانپزشکی

Profoundly: عمیقا

Gifted children should be singled out for preferential treatment: بچه هایی که با استعداد هستند باید جدا بشن از سایر بچه ها و باید بهشون توجهات ویژه ای داشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد